روایتهایی از اسارت امپراتور والرین
در جنگهای بیپایان ایران و روم، یکبار یکی از امپراتوران روم به نام والرین (Valerianus) به اسارت ایرانیان (شاهپور اول) در میآید. اهمیت واقعه آنقدر بوده که شاهپور در چندین نقش برجسته صحنهی نمادین اسارت والرین را حک کرده است.
مثلا تصویر بالا یکی از نقشبرجستههای نقشرستم است و نفر ایستاده روبروی شاه همین والرین است. (نفر نشسته یکی از فرماندهان رومی است به نام فیلیپ، مشهور به فیلیپ عرب)
حالا روایتهای تاریخی فقط همینقدر با هم توافق دارند که والرین اسیر شد و در اسارت مرد. اما در مورد اینکه چطور اسیر شد یا در اسارت چه به سرش آمد و چطور مرد، هر کسی حرف خودش را میزند!
در مورد نحوهی اسارت، شاهپور کتیبهی مفصلی دارد که در همان نقش برجستهی بالا (در فضای مسطح پشت اسب) حک شده و شرحی قهرمانانه از جنگ نابرابر شاه با امپراتور و در نهایت شکست و اسارت امپراتور بازگو میکند.
در عوض تاریخنویسان رومی میگویند که ایرانیها تقلب کردهاند و قرار بوده شاه و امپراتور با هم مذاکره کنند و امپراتور داشته با چند نفر از نزدیکانش به سمت محل مذاکره میرفته که در تله ایرانیان میافتد و اسیر میشود!
اما در مورد سرنوشت امپراتور اسیر، روایتهای غربی مفصلی وجود دارد در مورد اینکه چه حقارتها کشید (مثلا اینکه مجبورش میکردهاند خم شود تا شاه پایش را روی کمر او بگذارد و سوار اسب شود) و با چه زجری کشته شد (مثلا اینکه پوستش را زندهزنده کندند و …).
اما موقع خواندن این روایتهای دردناک باید توجه داشته باشیم که راویان مسیحی بودهاند و جناب والرین هم سابقهی مسیحیکشی مفصلی داشته (حتی پاپ معاصر خودش را هم کشته!) و تاریخنویسان مسیحی بدشان نمیآمده بگویند چوب خدا صدا ندارد و از این حرفها…
روایت ایرانیای در مورد سرنوشت امپراتور اسیر در دست نیست ولی از قرائن به نظر میرسد وضع او و دیگر اسیران رومی چندان هم بد نبوده. از جمله کاخی ویرانه در بیشاپور هست که بعضی مورخین (مثلا گیرشمن) حدس میزنند متعلق به امپراتور بوده.