بصیر
هرجا که محل تجمع و توقف مردم باشد، بچههای آدامسفروش هم هستند… پارکینگ تخت جمشید هم استثنای این قاعده نیست؛ آنجا هم چند تا بچهی قد و نیم قد آدامس فروش دارد که دنبالتان راه میافتند و التماس میکنند که ازشان آدامس بخرید…
بصیر اما بیشتر از اینکه آدامسفروش باشد بازیگر است!
فکرش را بکنید، که جلوی تخت جمشید بصیر پاپیچتان میشود و کمی دنبالتان راه میافتد که از او آدامس بخرید و شما هم نمیخرید؛ یکدفعه میبینید که جعبهی آدامسش را پرت کرد و همهی آدامسهایش پخش شد روی زمین و زد زیر گریه که: «خب تقصیر من چیه؟… خدا زده پس کلهم که من اینجوری آدامس فروش شدم… من اگه بابا بالای سرم بود که نمیومدم به تو التماس کنم به خاطر یه آدامس که!… ایشالا خدا پس کله تو هم بزنه که بفهمی من چی میکشم …» خلاصه شما تحت تاثیر قرار میگیرید و حاضر میشوید که آدامسی بخرید ولی او راضی نمیشود و آنقدر به گریه و زاری ادامه میدهد تا قیمت حسابی بالا برود!
ببراز قسم میخورد که آدامس شش هزار تومانی هم دیده!