معضل امیرحسینهای اراکی
راهنمایی که بودم، سه تا همکلاسی داشتم به نامهای امیر و حسین و امیرحسین؛ هر سه متولد 1355 در اراک و دارای شناسنامه صادره در همان سال از ثبت احوال همان شهر. در نظر داشته باشید که سال پنجاه و پنج اراک شهر کوچکی بوده و قاعدتا ثبت احوالش هم اداره محقری بوده با دو سه اتاق و شش-هفت کارمند.
خانوادهی امیرحسین که رفته بودند ثبت احوال برای بچهشان شناسنامه بگیرند، به هیچ مشکلی نخورده بودند و اسم نوزاد ثبت شده بود همان که خواسته بودند. والدین حسین هم میخواستهاند اسم بچهشان را بگذارند امیرحسین اما همان ثبت احوال گفته بوده که اسم دوتایی قدغن است و یا اسم بچهتان را بگذارید امیر یا حسین. اینها هم بالا رفته بودند و پایین آمده بودند و بالاخره راضی شده بودند به حسین خالی. اما به والدین امیر که میخواستهاند اسم پسرشان را بگذارند امیر، گفته بودند که امیر خالی نمیشود و حتما باید امیرعلی یا امیرحسین یا امیر-یه-چیزی بگذارید اسم بچهتان را! اینها کلی آشنا رو کرده بودند و پارتی تراشیده بودند تا بالاخره ثبت احوال به امیر خالی راضی شده!
من هر وقت میبینم ادارهای/سازمانی/نهادی/جایی برای ورودیهای یکسان خروجیهای متفاوت دارد یاد همان قضیهی امیرحسینهای اراکی میافتم. حالا این معضل امیرحسین های اراکی ربطی هم پیدا کرده به سربازی و پادگان ما …
سربازهایی که دیرتر از موعد مقرر بروند سراغ نظام وظیفه و اعلام آمادگی کنند برای اعزام به خدمت، 90 روز اضافه خدمت میخورند. این جور اضافه خدمت مشهور است به «اضافه خدمت دفترچهای». اخیرا اعلام کردهاند که هرکس یکی از یازده شرط اعلام شده از طرف نیروی انتظامی را داشته باشد، این 90 روزش بخشیده میشود. از جمله این شروط یکیاش که «خدمت بیش از شش ماه در منطقه محروم» است به پادگان ما میخورد.
به سربازهایی که میآیند سراغ ما برای بخشش این 90 روز، یک معرفینامه میدهیم خطاب به نظام وظیفه شهرشان و اعلام میکنیم که فلانی دارد از فلان وقت تا بحال در این پادگان خدمت میکند و تهاش هم اضافه میکنیم که «نامبرده دارای 90 روز اضافه دفترچه است و جهت بخشش معرفی میگردد. این یگان از خدمت نامبرده رضایت دارد و وی هیچگونه سابقه غیبت و ترک خدمت ندارد و بیش از شش ماه در منطقه محروم خدمت نموده است».
کسانی که این نامه را بردهاند نظام وظیفه تهران (میدان سپاه)، بی هیچ دردسری نامهی عفو گرفتهاند و آمدهاند. نظام وظیفه کرج تقریبا همه را دست خالی برگردانده و حتی به بعضیها گفته که قانون عوض شده و آنهایی که نامهی عفو گرفتهاند هم باید نامهشان را پس بیاورند! (این جور حرفها را برای دست به سر کردن بعضی مراجعین سمج میزنند). اسلامشهر به بعضیها نامه عفو داده و به بعضیها نداده و …
توی این گیر و دار یکی از بچههای مرودشتی، معرفینامه به دست رفته نظام وظیفهی مرودشت. آنجا مسوول مربوطه پرسیده که پادگانتان کجاست؟ بندهی خدا هم گفته قم! یعنی ترسیده اگر بگوید پادگانمان تهران است، بگویند که تهران منطقه محروم نیست و دست به سرش کنند. ترسش هم به جا بوده چون مسوول مربوطه ان قلت آورده که «مگه قم منطقه محرومه؟» و خلاصه آخرش پشت همان برگهی معرفی یک نامه دستخطی نوشته خطاب به نظام وظیفهی شیراز و استعلام کرده که «سرباز نامبرده در پادگانی در قم خدمت میکند و مشخص بفرمایید آیا جزو منطقه محروم محسوب میشود یا خیر؟». توی شیراز هم یک نفر بیامضاء زیر همان دستخط نوشته «منفی» و آخرش سربازمان دست از پا درازتر برگشته پادگان!