اینا اسمش چیه؟
از عکسهای پسردایی
از عکسهای پسردایی
از این تابلو چه درک میکنید؟ (جایی توی بافت تاریخی بوشهر روی دیوار یک خانهی نسبتا قدیمی پیدایش کردم)
مدتی است کارآگاه بهمنی خدمت جدیدی به بشریت ارائه میکند و آن هم ارائهی اطلاعات رستورانهاست.
بعضی وقتها تلفن کارآگاه که زنگ میزند، بعد از احوالپرسی چنین مکالمهای میشنوید:
– فستفود میخوای یا سنتی؟
-….
– چه حدود قیمتی؟
– …
– گفتی کجایی؟
– …
– خوب همون خیابون که هستی رو صد متر برو جلوتر بپیچ سمت چپ یه کم که بری میرسی به رستوران … ! از توی منو این غذا رو سفارش بده با اون دسر…!
من هم یکی دوبار از این سرویس فوریتهای غذایی استفاده کردهام و راهنماییها واقعا صائب بوده است!
دیوار ساحلی بوشهر را دارند بازسازی میکنند. هنوز خیلی از کار مانده ولی وقتی تکمیل شود خیلی زیبا میشود.
یک عنصر معماری سنتی بوشهر، تیرهای چوبی است که از بنا بیرون زده یا بین دو ستون نمایان است.
توی بازسازی دیوار ساحلی هم به احترام معماری سنتی، از تیرهای چوبی رنگ شدهی قهوهای سوخته استفاده کردهاند که خیلی به ساحل جلوه میدهد.
نگاهی سرسری به بافت تاریخی بوشهر انداختیم.
مثل همهی بافتهای تاریخی که دیدهایم در حال متلاشی شدن بود. (شنیدهام اوضاع بافت تاریخی یزد بهتر است. باید برویم و ببینیم)
کوچههای بافت تاریخی خیلی تنگ بود و مشکل میشد از خانههای دو-سه طبقهاش عکس گرفت.
اصولا انتظار داشتم چیزی ببینم در مایه فضاهای فیلم «تنگسیر» که ندیدم. نمیدانم این فضاها از بین رفتهاند یا جای دیگری از بوشهراند که به چشم ما نخورد.
به هرحال بوشهر را خیلی سرسری زیارت کردیم.
بیشاپور دیدن داشت.
ما البته عجله داشتیم که ظهر به نهار شیراز برسیم و وقتی برای بازدید از تنگ چوگان یا از آن مهمتر غار شاپور نداشتیم. از خود شهر بیشاپور هم فقط قسمت شاهنشین و ستونهای یادبود آن را دیدیم. ولی همان که دیدیم هم خیلی زیبا و باشکوه بود.
مخصوصا از این منظره خیلی خوشم آمد و کلی یاد شعرهای خیام افتادم!
فعلا دارم کمی در مورد شهر و بناهایش اطلاعات جمع میکنم. تکمیل که شد برایتان مینویسم.
شیرازیها به این جانور پشمالویی که در عکس میبینید میگویند «گربه نوروزی»
به آن کرمهایی که بعدا پروانه میشوند چه میگویند؟ این هم از همانهاست. (اندازهی این یکی تقریبا دو سانتیمتر بود)
این چادرهای «دو حلقه» اساسیترین نقش را در افزایش سفرهای نوروزی و غیر نوروزی دارند. ملت به جای اینکه فکر هتل و رزرواسیون و خرج و ارائهی اصل شناسنامه باشند، چادر را میاندازند روی باربند و هر کجا که خوششان آمد علمش میکنند و شبی میخوابند تا صبح فردا.
توی عید، هرجای مرز پرگهر که پایت را میگذاشتی رنگ و وارنگ چادر میدیدی و زندگی چادرنشینی و گاز پیکنیک و زیلو. کیسه خواب البته هنوز رسم نشده و خانوادهها از همان لحاف و دشک معمول استفاده میکنند.
بعضیها البته خیلی در مکانیابی بیاستعداد بودند. این ساختمان نیمهکاره در یکی از پرهیاهو ترین خیابانهای گناوه بود و جوی روبرویش هم بوی تعفن میداد.
از «پیامک از دیار باقی» خوشم آمد و به قول زبلخان «راجع به خار-مادر عوامل فیلم نظری نداشتم» اما این «مرد هزار چهره» حسابی روی اعصابم بود.
امروز که دستم به اینترنت رسیده کمی تعجب میکنم از این که میبینم چه آدمهای معقول و محترمی از این فاجعهی تصویری خوششان آمده و از آن دفاع هم میکنند!
فکر میکنید این نقاشی دیواری، روی دیوار کدامیک از مجتمعهای اقامتی بوشهر نقش بسته است؟
بعله! این نقاشی و چند نقاشی کج و کوله دیگر، تزئینات داخلی «مهمانسرای شهدای خلیج فارس» است مربوط به نیروی دریایی سپاه. (گفتم که همه چیز در بوشهر یک خلیج فارس تهاش دارد!)
فکر کنم سپاه دلش نخواسته به خرج بیافتد و کار را سپرده دست سربازهایش و آنها هم که دلشان نسوخته بوده چنین چیزهایی تحویل دادهاند!