کلیسای ارامنه‌ی بوشهر

جدیدا به NGO می‌گویند «سازمان مردم‌نهاد» یا به اختصار «سمن». یکی از این سمن‌ها توی بوشهر هست به اسم «سازمان مردم نهاد علم درخشان».

این سازمان توی کلیسای ارامنه‌ی بوشهر یک نمایشگاه کوچک (کمی هم محقر) جاذبه‌های گردشگری برگزار کرده بود که خیلی دیدن نداشت! ولی اعضاء سازمان جوان‌های خیلی خوشرو و خوش‌برخوردی بودند و کلی به ما راهنمایی‌های گردشگری ارائه کردند.

Ù…ØØ±Ø§Ø¨ کلیسای ارامنه بوشهر

کلیسای ارامنه هم ساختمان جالبی بود. محرابش بیشتر شبیه محراب مسجد بود و سالنی با سقف بسیار بلند داشت که می‌گفتند تیرهای چوبی بیست متری آنرا انگلیسی‌ها هدیه کرده‌اند.

سالن کلیسای ارامنه بوشهر با تیرهای چوبی اهدایی انگلیسی ها

چیزی که بیشتر برایم جالب بود قبرستان کلیسا بود با قبرهایی که از بیش از صد سال پیش تا بحال سالم مانده بودند و بیشتر مربوط به انگلیسی‌ها بودند. من حداقل قبری مربوط به یک ارمنی باشد ندیدم.

George Frederick Simpson

کلی دلم به حال مرحوم «جورج فردریک سیمپسون» سوخت که در اوج چل‌چلی در بوشهر غریب‌مرگ شده و با همسرش احساس همدردی کردم!

بنده‌ی خدا کلی از چارمونتِ دورچست‌شایر کوبیده و آمده تا روی عرشه‌ی کشتی Kilwa بمیرد. احتمالا البته منصبی داشته که زنش را هم همراهش آورده بوده.

قبر یک نظامی آلمانی هم بود که او هم در 35 سالگی در دیار غربت جوانمرگ شده بود. انگار سنگ قبر مرحوم اشترتسل را انگلیسی‌ها ساخته بودند چون به جای Deutschland نوشته بودند Germany (شاید هم دیده‌اند Deutschland روی سنگ جا نمی‌شود گفته‌اند اینجا که همه انگلیسی بلدند بنویسیم Germany!)

A. Th. Sterzel

بهار نارنج

بهار نارنج‌ها توی بوشهر شکوفه کرده بودند و عطرشان پیچیده بود…

noroz-87 109

اگر خواستید شکوفه‌ی بهار نارنج را از نزدیک بو کنید، حواستان باشد که گرده‌ی گل به نوک بینی‌تان نچسبد!

gardeh

دانشگاه علوم پزشکی شیراز

دفعه اول که ساختمان دانشگاه علوم پزشکی شیراز را دیدم، آن سازه فلزی وسط نما خیلی نظرم را جلب کرد و با توجه به هماهنگی‌اش با بادگیرهای دو طرف، فکر کردم جزء معماری اولیه ساختمان بوده‌اند.

 دانشگاه علوم پزشکی شیراز

بعدا خبردار شدم که این سازه (و قرینه‌اش آن طرف ساختمان) اول کار وجود نداشته‌اند و بعد از ساخته شدن بنا، مهندسان می‌بینند که ساختمان دارد نشست می‌کند و برای جلوگیری از نشست این سازه‌ی غول‌پیکر فلزی (و همزادش) را به ساختمان اضافه می‌کنند.

جاذبه کوه‌های فارس

از هخامنشی تا قاجاری، هر کس به فارس رسیده هوس کرده روی کوه‌ها یادگاری‌ای از خودش بگذارد.

این یکی را نفهمیدیم مربوط به کیست. مزین است به شعر (البته بندتنبانی) فارسی و توی جاده جدید کازرون-بوشهر واقع شده.

نقش برجسته

از شما تجاوز کردن

در جمله زیر:

شب، بعد از نماز مغرب و عشاء، خانم حاج احمدآقا زنگ زد که “حاج آقا! امام فرمودند: آنچه امروز ما صحبت کردیم، مبادا از شما تجاوز کند“.

عبارت «مبادا از شما تجاوز کند» یعنی: «به کسی نگویید»!

اصل متن از سایت رجانیوز

بیشاپور – معبد آناهیتا

ساختمان نسبتا کوچک اما خیلی باشکوهی بود. از آنها که وقتی پایت را داخل‌شان می‌گذاری، فورا می‌فهمی که وارد یک جای مذهبی شده‌ای.

برخلاف دیگر ساختمان‌های بیشاپور که به رسم ساسانی با سنگ‌های نامنظم و ملات ساخته شده‌اند، این یکی به رسم هخامنشیان با سنگ‌های بزرگ هم‌اندازه و بست فلزی ساخته شده بود.

بیشاپور - معبد آناهیتا - نمای درونی

ساختمان زیرِ زمین بود. (زمین تقریبا هم سطح دیوار سمت راست است). حدس می‌زنم علت اینکه سنگ‌های پایین دیوار از بالایی‌ها سالم‌تر مانده‌اند این باشد که تا زمان حفاری‌های اولیه زیر خاک بوده‌اند.

محوطه اصلی یک مربع است با اضلاع تقریبا هشت متری. برای رسیدن به محوطه اصلی معبد باید از راه‌پله‌ای با 25 پله پایین رفت.

بیشاپور - معبد آناهیتا - پلکان ورودی

معبد فقط همین یک راه ورودی را دارد و جهت آن هم اگر اشتباه نکرده باشم جنوبی است.

دور تا دور محوطه اصلی راهروهای به هم پیوسته‌ای وجود دارد که از چهارطرف به محوطه راه دارند.

بیشاپور - معبد آناهیتا - راهروها

گیرشمن توی کتاب تاریخ ایران باستان یک نقشه از مقطع این معبد ارائه کرده که این شکلی است:

بیشاپور - معبد آناهیتا - نقشه گیرشمن

ظاهرا آب از ضلع شمال شرقی (بالا سمت چپ) وارد این راهروها می‌شده و در آنها جریان داشته و از سمت شمال غرب خارج می‌شده.

به خاطر این جریان آب است که حدس می‌زنند معبد مربوط به آناهیتا (ایزدبانوی آب) باشد نه آتشکده (که اوائل حدس می‌زدند)

کفش‌های بی‌صاحب در کارگاه لنج‌سازی

توی گناوه یک کارگاه لنج‌سازی دیدم و چند عکسی انداختم.

لنج

فکر می‌کنم موقع مد دریا، آب آنقدر بالا می‌آمد که می‌توانستند لنج‌های تعمیر شده را به آب بیاندازند و موقع جزر، لنج‌ها کاملا توی خشکی واقع می‌شدند و می‌شد تعمیرشان کرد.

لنج

مشغول پلکیدن توی محوطه‌ی کارگاه بودم که یکی از پرسنل (کلمه‌ی بهتر به ذهنم نرسید!) سراغم آمد و پرسید: «آقا این کفشا مال شماس؟»

دیدم کنار یکی از لنج‌ها 15-20 جفت کفش نسبتا نو افتاده و غیر از من و همان پرسنل (!) و یک نفر دیگر هم کسی در کارگاه نبود! احتمالا یک خانواده‌ی بزرگ آمده بودند و کفش‌هایشان را درآورده بودند و فرار کرده بودند! شاید هم قضیه‌ی کفش‌دزدی و این حرف‌ها در میان بود؟

noroz-87 043

باجناق جان

شیرازی‌ها به باجناق می‌گویند «هم ریش»! به جاری هم می‌گویند «هم عروس».

این مرد تپل خندانی که می‌بینید، شهرام خان رنجبر، باجناق/هم‌ریش ماست و ما ارادت ویژه‌ای به ایشان داریم 🙂

شهرام پزشک است (پزشک حاذقی هم هست) و کارمند سپاه (اگر نظامی بود می‌شد سرگرد) و اهل زندگی و کمی هم Gadgetباز!

شهرام رنجبر