میزغذای کارآگاه و رامین و توطئه‌های خنثی شده

من توی اتاق کارمان «انحصار رسانه‌ای» داشتم، یعنی اگر رامین و کارآگاه دست از پا خطا می‌کردند فورا آدم و عالم خبر می‌شدند ولی در مورد خودم گزینشی عمل می‌کردم و هرچه این دو بالا و پایین می‌پریدند که «اینو هم تو وبلاگت بنویس» من زیر بار نمی‌رفتم.

دیشب بالاخره وبلاگ رامین و کارآگاه به اسم «میز غذا» راه انداختند که ظاهرا قرار است موضوعش آشپزی باشد ولی در اصل توطئه‌ای است برای مبارزه با انحصار رسانه‌ای من!

من هم برای اینکه توطئه‌شان به جایی نرسد خودم را به عنوان Admin به وبلاگ‌شان تحمیل کرده‌ام. البته این وبلاگ میز غذا سه تا Admin دارد و هیچی نویسنده!

نوآوری و شکوفایی کاپوچینویی و وبلاگ رقیب

کارآگاه و رامین عشق قهوه دارند و ارادت خاص به کاپوچینو. مدتی است که دنبال خریدن قهوه‌جوشی هستند که کاپوچینو هم درست کند. برای تامین مالی پروژه هم (حدود 160 هزار تومان) دنبال جمع‌آوری کمک مالی از همکاران بودند. گاهی هم این جمع‌آوری کمک شکل زورگیری به خودش می‌گرفت!

از دیروز به خاطر نوآوری و شکوفایی محمدرضا فامیلی پروژه‌ی خرید قهوه‌جوش بالکل تعطیل شده و رضا و کارآگاه و رامین را می‌بینی که دارند کاپوچینو به دست توی شرکت تاب می‌خورند!

قضیه‌ی نوآوری هم این است که رضا یک همزن زپرتی 2 یورویی خریده و برای درست کردن کاپوچینو اول شیر را با این همزن هم‌می‌زنند تا کف کند و بعد از همین قهوه‌های آماده‌ی نستله به آن اضافه می‌کنند و کاپوچینوی حاصل هم چیز خوبی از آب درمی‌آید.

از پروسه‌ی نوآوری و شکوفایی دوستان کلی عکس گرفته بودم و می‌خواستم اینجا بگذارم ولی کارآگاه و رامین از امروز یک وبلاگ مشترک راه‌انداخته‌اند و گزارش کاپوچینو را برای آن می‌خواهند.

وقتی وبلاگشان روبراه شد آدرسش را می‌نویسم.

تلفیق سنت و مدرنیته

– لطفا بفرمایید وقتی که توی خونه هستید و میخواید کاری رو انجام بدید معمولا چه دعایی می‌خونید، چه آیه‌ای چه حدیثی رو همیشه همراهتون دارید یا حفظید؟

– من سعی می‌کنم همه‌ی کارامو با بسم الله شروع کنم… احساس می‌کنم این کار به من و به فضای خونه انرژی مثبت میده

از مصاحبه تلفنی رادیو (رادیو قرآن؟) با یک خانم خانه‌دار

رامین گیر می‌دهد!

خدا نکند رامین شرفکندی بفهمد به چیزی علاقه داری یا از چیزی بدت می‌آید! وقت و بی‌وقت، آن لبخند موذیانه می‌آید روی لبش و بی‌مقدمه می‌گوید: «راستی به نظر من فدرر اصلا لیاقت قهرمانی تنیس جهان را نداشت …» (تکه به کارآگاه که جزو هواداران آتشین فدرر است) یا «علی دایی ثابت کرده که بهترین مربی تاریخ تیم ملی است» (باز هم به کارآگاه) یا …

به همین دلیل وقتی که آن مطلب را در مورد شاهپور اول و والرین نوشتم خیلی سعی کردم جلوی رامین اصلا حساسیت نشان ندهم ولی فایده نداشت و از دوشنبه ورد کلام رامین و چاشنی لبخندهایش این شده که «با توجه به شناختی که من از شاهپور دارم مطمئنم که پایش را روی کمر والرین گذاشته و سوار اسب شده!» یک جوری که انگار شاپور پسر خاله‌اش باشد!

حالا رامین بعد از تحقیقات بسیار به روایتی از داستان رسیده که در آن شاپور پایش را روی کمر والرین میگذارد و لی به صورت کاملا اتفاقی! روایتش را در کامنت‌های همان مطلب بخوانید.

حکمت خطی

«… بهش گفتم این پنجا تومن صد تومن بالات نمیبره، دردی ازت دوا نمیکنه، حالا تو با خودت میگی این -دور از جون شما- هالوئه پنجاه تومن بیشتر ازش بگیرم، منم که به خاطر پنجا تومن صد تومن باهات بحث نمیکنم میدم، ولی باید دنبال اون پولی باشی که از زمین میکشتت آسمون…

من به جان شما نباشه به جان خودم با دوتا چشای خودم دیدم، یعنی قصه نیست عین واقعیته، چیزیه که با همین جفت چشای خودم دیدم… ما تو اصفاهان دانشجو بودیم… چند نفری یه اتاق از یه خونه رو اجاره کرده بودیم با هم زندگی میکردیم… یه پسره بود همسایمون پدرش مرده بود مادرشم مریض بود…

… یه روز رفت یکی ازین مغازه های درست و حسابی اصفهان دزدی، حاجیه صاب مغازه مچشو گرفت، پلیس اومد و میخواستن ببرنش زندان، برگشت به حاجیه گفت باشه آقا من میرم زندان ولی تو مردونه این نسخه رو بگیر برسون به مادرم [!]… حاجیه گفت یعنی تو به خاطر نسخه‌ی مادرت اومدی دزدی؟ گفت آره به مولا علی… حاجیه پلیسا رو رد کرد مغازه‌شو سپرد دست پسره، دخترشم بهش داد… مغازه الکتریکی بود صوتی تصویری… الان پسره رو میشناسم میلیاردره!…»

از افاضات یکی از مسافران خط پونک-سید خندان در مذمت گرفتن کرایه اضافه و توصیه به گشتن دنبال راه‌های موثرتر برای پولدار شدن!

روایت‌هایی از اسارت امپراتور والرین

در جنگ‌های بی‌پایان ایران و روم، یکبار یکی از امپراتوران روم به نام والرین (Valerianus) به اسارت ایرانیان (شاهپور اول) در می‌آید. اهمیت واقعه آنقدر بوده که شاهپور در چندین نقش برجسته صحنه‌ی نمادین اسارت والرین را حک کرده است.

نقش رستم - پیروزی شاپور اول بر والرین و فیلیپ عرب

مثلا تصویر بالا یکی از نقش‌برجسته‌های نقش‌رستم است و نفر ایستاده روبروی شاه همین والرین است. (نفر نشسته یکی از فرماندهان رومی است به نام فیلیپ، مشهور به فیلیپ عرب)

حالا روایت‌های تاریخی فقط همینقدر با هم توافق دارند که والرین اسیر شد و در اسارت مرد. اما در مورد اینکه چطور اسیر شد یا در اسارت چه به سرش آمد و چطور مرد، هر کسی حرف خودش را می‌زند!

در مورد نحوه‌ی اسارت، شاهپور کتیبه‌ی مفصلی دارد که در همان نقش برجسته‌ی بالا (در فضای مسطح پشت اسب) حک شده و شرحی قهرمانانه از جنگ نابرابر شاه با امپراتور و در نهایت شکست و اسارت امپراتور بازگو می‌کند.

در عوض تاریخ‌نویسان رومی می‌گویند که ایرانی‌ها تقلب کرده‌اند و قرار بوده شاه و امپراتور با هم مذاکره کنند و امپراتور داشته با چند نفر از نزدیکانش به سمت محل مذاکره می‌رفته که در تله ایرانیان می‌افتد و اسیر می‌شود!

اما در مورد سرنوشت امپراتور اسیر، روایت‌های غربی مفصلی وجود دارد در مورد اینکه چه حقارت‌ها کشید (مثلا اینکه مجبورش می‌کرده‌اند خم شود تا شاه پایش را روی کمر او بگذارد و سوار اسب شود) و با چه زجری کشته شد (مثلا اینکه پوستش را زنده‌زنده کندند و …).

اما موقع خواندن این روایت‌های دردناک باید توجه داشته باشیم که راویان مسیحی بوده‌اند و جناب والرین هم سابقه‌ی مسیحی‌کشی مفصلی داشته (حتی پاپ معاصر خودش را هم کشته!) و تاریخ‌نویسان مسیحی بدشان نمی‌آمده بگویند چوب خدا صدا ندارد و از این حرف‌ها…

روایت ایرانی‌ای در مورد سرنوشت امپراتور اسیر در دست نیست ولی از قرائن به نظر می‌رسد وضع او و دیگر اسیران رومی چندان هم بد نبوده. از جمله کاخی ویرانه در بیشاپور هست که بعضی مورخین (مثلا گیرشمن) حدس می‌زنند متعلق به امپراتور بوده.

بیشاپور – ستون‌های یادبود

توی محوطه‌ی باستانی بیشاپور، حدودا آن جایی که در شکل زیر با دایره‌ی سبز مشخص شده، دو ستون سنگی بنا شده که روی یکی‌شان دو کتیبه تاریخ بنای شهر بیشاپور را بازگو می‌کنند.

بیشاپور - نقشه

بیشاپور - ستون های یادبود

سرستون یکی از ستون‌ها نسبتا سالم مانده و می‌توان نوع تزئینات آن را تشخیص داد.

بیشاپور - ستون های یادبود

روی بدنه‌ی همین ستون دو کتیبه نقش بسته که تاریخ ساخت و نام معمار شهر را بازگو می‌کند. (کتیبه بالایی به خط پهلوی ساسانی و پایینی به خط پهلوی اشکانی)

بیشاپور - کتیبه پهلوی ستون یادبود

طبق اطلاعات کتیبه‌ها، شهر را معماری به نام «آپاسای» از اهالی «حرّان» ساخته است.

بیشاپور – توضیحاتی در مورد محوطه باستانی

از آنجا که گوگل مپ تصویر درست و حسابی از این منطقه نداشت، مجبور شدم کمی نقاشی کنم. نقشه‌ی تقریبی محوطه بیشاپور این شکلی است:

بیشاپور - نقشه

خود شهر آن محوطه است که با مرز خاکستری تیره مشخص شده. خط سبز شمالی جنوبی که قسمتی از شهر را می‌بُرد جاده‌ی کازرون به قائمیه است که سر تعریض آن بین وزارت راه و میراث فرهنگی دعواست (توضیحاتش).

توی آن قسمت بریده‌شده یک بنای دست نخورده قرار دارد.

بیشاپور - تکه‌ی بریده شده

مرز شمالی شهر یک رودخانه است که توی نقشه‌ی تقریبی با رنگ آبی مشخص شده.

شاه‌نشین بیشاپور و بیشتر بناهای کشف شده در بخش شرقی شهر (قهوه‌ای رنگ) قرار گرفته. در مورد معبد آناهیتا قبلا نوشته‌ام.

ایوان تشریفات شاهپور بنای بسیار بزرگی با قاعده‌ی صلیبی شکل است که سقف گنبدی آن خراب شده و فقط ایوان‌های آن باقی مانده‌اند

بیشاپور - تالار تشریفات

در بعضی از طاقچه‌ها آثار گچبری و رنگ هنوز معلوم است.

بیشاپور - گچبری‌های داخلی

ایوان دیگری هست به اسم ایوان موزاییک که ظاهرا حرمسرا بوده و تزئینات موزاییکی خیلی زیبایی در آن کشف شده که به موزه‌ی لوور و موزه‌ی ایران باستان منتقل شده‌اند.

بیشاپور - ایوان موزاییک

این آن موزاییکی است که به لوور رفته (روی عکس کلیک کنید تا توضیحاتش را ببینید):

بیشاپور - زن نوازنده - از موزه لوور

در مورد ستون‌های یادبود و کاخ والرین بعدا می‌نویسم.