دسته: بدون دسته‌بندی

کشفیات گوگلی ما…

می‌دانید استان «کردفان جنوبی» کشور سودان، در سرشماری سال 2005 مجموعا چند راس حیوان اهلی داشته است؟ 2550942 راس گاو و گوساله، 240818 راس گوسفند، 129492 راس بز و 258084 نفر هم شتر که سر جمع می‌شود 3179336 راس انواع حیوانات اهلی.

قضیه این است که من تلفن یکی از نمایندگی‌های بیمه را داشتم ولی نه یادم بود که نمایندگی کدام بیمه است و نه یادم بود که فامیلی‌ مدیرش چیست. گفتم حتما لیست همه‌ی نمایندگی‌های بیمه توی سایت خود شرکت‌های بیمه یا کتاب اول یا … پیدا می‌شود پس توی گوگل دنبال تلفنش بگردم ببینم اسمش را پیدا می‌کنم یا نه؟ آن عدد 3179336 شماره‌ی هفت رقمی همین دفتر بیمه است ولی هر چیزی که توی گوگل پیدا کردم به همین نامربوطی بود.

صندوق مهر رضا

برای وام ازدواج رفتم یکی از دفاتر صندوق مهر رضا در امیرآباد شمالی… قبلش در سایت اینترنتی‌شان ثبت نام کرده بودم ولی بدون ثبت نام هم می‌شد همانجا فرم بگیری و پر کنی. منظم و مرتب بود و کارمان هم سریع انجام شد. نکته جالبش حاج‌آقایی بود که توی لابی ورودی پشت میز اطلاعات نشسته بود و به نظرم رئیس مجموعه بود. به هر حال از صحبت‌های تلفنی‌اش می‌شد فهمید که کاره‌ای است.

مثل همه‌ی ادارات دولتی کلی اطلاعیه شدید و غلیظ به در و دیوار زده بودند که در صورت نقص فلان مدرک به هیچ وجه درخواست‌تان بررسی نمی‌شود و …. باز هم کلی از مراجعه کنندگان روی این اعلامیه‌ها «ان قلت» داشتند. جالب‌ترینش نفر جلویی من بود که قبلا وام ازدواج 600 هزار تومانی گرفته بود و الان آمده بود ببیند می‌تواند چهارصد تومان دیگر هم بگیرد یا نه؟ (الان وام شده یک میلیون تومان)

یک وام یک میلیونی هم می‌دادند برای خرید کالای ایرانی که دیدم به گرفتنش نمی‌ارزد. فقط می‌شد از فروشگاه‌های رفاه و اتکا و بسیجیان و یکی دو فروشگاه زنجیره‌ای دیگر خرید کرد و محصولاتش هم از این اجناس بنجل وطنی بود.

عشق چاوز کشت مرا!

عشق به همه چیز شنیده بودیم بجز عشق به هوگو چاوز (رئیس جمهور ونزوئلا)! یک بابایی پیدا شده یک وبلاگ فارسی زده برای چاوز و خودش را رسما برای این یارو جر می‌دهد. اسم وبلاگش را هم گذاشته «چاوز، آزادیخواه آمریکای لاتین»!

این سایت «تابناک» هم همان «بازتاب» است. به قول بعضی‌ها «new name, same shit»! یک جوری خبر اعتراض وبلاگ فارسی چاوز به ابطحی را منعکس کرده بود که فکر کردم خود این هوگو خان وبلاگ فارسی دارد.

رامین شرفکندی

«رامین شرفکندی» آدمی است خاص خودش: شوخ (یادم نمی‌آید بی‌لبخند دیده باشمش)، متواضع (تواضع افراطی دارد البته، گاهی خودش را دست کم می‌گیرد)، باهوش (از وجناتش پیداست) و … کلا خیلی دوست‌داشتنی. مهابادی است و اواخر مرداد امسال عروسی‌اش بود و چه خوش گذشت. نصیب‌تان بشود یک عروسی کردی شرکت کنید.

رامین شرفکندی

عمارت هفت تنان

توی شیراز عمارتی هست به اسم عمارت «هفت تنان» از بناهای زمان کریم‌خان زند.

هفت تنان

وجه تسمیه‌اش هم هفت سنگ قبر بی نام و نشان توی حیاطش است. هفتمی چون زیر پای بقیه دفن شده احتمالا نوکرشان باشد!

این هفت ناشناس

این معمارهای زمان کریم‌خان احتمالا عداوتی با معماران هخامنشی داشته‌اند که هرچه آنها پله‌ها را کوتاه می‌گرفته‌اند، این‌ها بلند می‌گرفته‌اند! آدم از پله‌ها که می‌خواهد بالا برود احساس جر خوردن پیدا می‌کند

پله های پنجاه سانت

ساختمان به شدت در دست مرمت است و فکر می‌کنم تابستان سال آینده با نقاشی‌ها و منبت‌های مرمت شده خیلی جای دیدنی‌ای شده باشد.

مرمت یک

مرمت دو

نارنجستان ساختمان (همان حیاط یا باغش) شده موزه‌ی سنگ فارس. سنگ‌های موزه معمولا سنگ قبرهای دوره‌ی اسلامی هستند. طبق معمول یک تکه سنگ از تخت جمشید هم پیدا می‌شود.

پایه ستون تخت جمشید

یک کتیبه مشکوک هم دیدم که دفعه بعد باید درست عکس بگیرم و سر فرصت بخوانم ببینم چه نوشته (دو تکه سنگ پایین تصویر).

کتیبه مشکوک

بقیه معمولا سنگ‌های تزئینی بناهای قاجاری شیراز هستند (مخصوصا خانه‌ی شمس‌الملوک)

پنجره سنگی

مسابقه زدن به صحرای کربلا

بنزین برای مسافرکش جماعت حکم صحرای کربلا را دارد برای روضه‌خوان جماعت… یعنی صحبت از هرجا که شروع شود به همینجا ختم می‌شود. مخصوصا این قضیه در مورد موتوری‌ها بیشتر صدق می‌کند چون هم بیشتر در مضیقه هستند و هم نرخ کرایه بیشتر توافقی است و توجه دادن مسافر به مصائب بنزین می‌تواند امتیازی باشد در چانه‌زنی آخر کار…

امروز که داشتیم کیف به جیب از هفت تیر برمی‌گشتیم، موتورسوار محترم شروع کرد به صحبت در مورد فضایل اخلاقی بعضی آدم‌ها و اینکه هنوز هم آدم خوب پیدا می‌شود و این‌جور چیزها… حالا هرچه دارم فکر می‌کنم که این قضیه را چطور ربط داد به سهمیه‌بندی سوخت…؟ یادم نمی‌آید!

هرکس توانست یک داستان کوتاه بنویسد (آنقدر کوتاه باشد که از هفت‌تیر تا میدان تختی بشود تعریفش کرد) که با ذکر فضائل اخلاقی انسان‌ها شروع شود و به سهمیه‌بندی سوخت ختم شود، جایزه دارد.

حواس جمع ما

درست است که وقتی از تاکسی پیاده می‌شوم پشت سرم را نگاه نمی‌کنم که چیزی جا نمانده باشد (این جزء عادات ثانویه همسر گرامی است) ولی کلا حواسم خیلی به دور و برم هست. وقتی دم شرکت دست در جیب راستم کردم که کیف پولم را در بیاورم و کارت بزنم و دیدم نیست… فوری در ذهنم مرور شد که یک تاکسی گردشی سفید-نارنجی بود که درست وسط شیشه جلویش یک برچسب کوچک چسبانده بود که «نرخ این تاکسی با تاکسیمتر محاسبه می‌شود» و راننده‌اش نسبتا پیر بود با عینک دسته کائوچویی و مسیرش هفت تیر بود و یک خانم بلندبالا هم صندلی جلو نشسته بود! خلاصه از سرخیابان موتور گرفتم و رفتم هفت تیر و تاکسی را پیدا کردم و کیفم را پس گرفتم… راننده و مسافرانش بیشتر از من ذوق کرده بودند!

نسبت فامیلی ماموران آگاهی اهواز با خانواده مادری خانم پیاده رو!

احتمالا ماموران آگاهی اهواز نسبتی با اقوام مادری خانم پیاده‌رو داشته باشند باشند. این اقوام مادری خانم پیاده‌رو برای هر طلاقی که در خانواده‌شان اتفاق می‌افتد باید یک دلیل «خیلی بزرگ و شیک» داشته باشند. اگر زن جزء خانواده باشد دلیل طلاق حتما مرد نبودن مرد و خشونت بیش از حد او است: «میزد .. با راکت تنیس …ضمنن مرد هم نبود» و اگر مرد از فامیل باشد دلیل حتما ج.ن. بودن زن است: «زن احمد.. از فرانکفورت تا تهران در هواپیما به یک فرش فروش می داد»

حالا حکایت گزارش‌های پلیس است از درگیری‌هایش. مثلا همشهری امروز گزارش داده که پلیس آگاهی اهواز یک عده را به اتهام قتل یکی از ماموران زبده‌اش دستگیر می‌کند و در جریان درگیری یکی از این افراد گلوله می‌خورد و می‌میرد. خبر در همشهری اینطور آمده: «با انتقال متهمان به بیمارستان، یکی از آنان به نام نعیم که 7 شهریور ماه گذشته مادر خود را نیز به قتل رسانده بود، به علت شدت جراحات وارده در بیمارستان جان باخت»

در حکایت به آواز خواندن گلستان سعدی و سور زدن احتمالی به محسن نامجو

اگر ندیده‌اید که کسی دیباچه گلستان سعدی را به آواز بخواند، ما دیشب شنیدیم!

حدود 7:30 شب توی تاکسی نشسته بودیم و رادیو پیام گوش می‌کردیم که خواننده شروع کرد در نمی‌دانم چه دستگاهی (اسم این دستگاه‌های آوازی را هیچوقت یاد نگرفتم) به خواندن: «منت خدای را عزوجل …» و در برابر گوش‌های حیرت‌زده‌ی ما خواند تا آنجا که می‌گوید: «… تو که با دشمن این نظر داری». فقط دقت نکردیم ببینیم آن آیه‌ی «اعملوا آل داوود شکرا» را هم می‌خواند یا نه؟ اگر خوانده باشد که یک سور زده به محسن نامجو و آهنگ «گیس»

نسخه کامل گلستان در ویکی‌بوک (به قول خودشان ویکی‌نسک)

عکس ممنوعه نکونام!

توی گوگل گشتم دنبال: «عکس نکونام» و فیلتر شدم! کمی که دقت کردم دیدم اگر حرف اول عکس را برداریم می‌شود یک کلمه ممنوعه و سر و ته نکونام را هم که بزنیم می‌شود یک کلمه ممنوعه دیگر! آنوقت فیلتر محترم دارد فکر می‌کند که من در جستجوی پلیدم به دنبال این دو کلمه ممنوعه هستم و برای رد گم‌ کنی چند حرف اضافه هم این طرف و آن طرفشان گذاشته‌ام و به همین استدلال مرا بلاک میکند! (از نظر فنی اسم کارشان می‌شود استفاده ناصحیح از regular expression ها) بعد کنجکاو شدم ترکیبات دیگری از این دو کلمه ممنوعه را امتحان کنم و به نتایج خنده‌داری رسیدم ولی چون نتایجم خیلی خارج از ادب است برایتان بازگو نمی‌کنم!

این فیلتر مسخره احتمالا از شاهکارهای پارس‌آنلاین باشد چون فیلتر سپنتا را امتحان کردم و این مشکل را نداشت.