خیریهها چند جور اعانه جمع میکنن.
بعضیهاشون مغازه دست دوم فروشی دارن. ملت چیزایی که لازم ندارن رو میبخشن به این مغازهها و اونجا به یه قیمت ارزونی میفروشن و پولش میره برای خیریه. بیشتر لباس و کتاب و ظرف و ظروف دیدهم بفروشن ولی چیزهای دیگه هم پیدا میشه.
توی محل ما دو تا از این مغازهها هست یکی مال آکسفام یکی هم مال بنیاد قلب انگلیس.
بعضیا ملت رو تشویق میکنن که برن یه فعالیتی بکنن (مثلا توی ماراتن بدون) بعد به دوستاشون بگن که حالا که من دارم این کارو میکنم شما هم بیایید به فلان خیریه پول بدید. بهش میگن fundraising اسم اون طرف هم میشه fundraiser.
این فعالیتها خیلی چیزای متنوعی هستن و بعضا عجیب غریب. مثلا همون هفتههای اولی که رفته بودم سر کار یکی از همکارامون یه ایمیل زد به همه که آقا من قصد دارم با وسایل صخرهنوردی از فلان فانوس دریایی برم بالا و شما هم بیایید به فلان خیریه کمک کنید.
من یه کمی هضمش برام سخت بود، هم این که تو چرا میخوای از دیوار راست بری بالا هم اینکه حالا این کار چه ربطی داره به اون خیریه که ما بهش کمک کنیم؟ ولی بعدا خیلی آگهیهای مثل این زیاد دیدم.
معمولا فعالیتی که میگم شرکت توی یه رخداد ورزشی شهریئه مثلا دویدن ماراتن یا مسافتهای کوتاهتر، دوچرخه سواری، پیادهروی و اینا. چیزای دیگه هم پیدا میشه مثل همون از دیوار راست بالا رفتن (طفلک ۵۰ پوند بیشتر جمع نکرد) یا یکی برای کمک به یه خیریهای که با فقر مبارزه میکنه یه هفته با بودجه روزی ۱ پوند زندگی کرد (۷۰۰ پوند جمع کرد). یا یکی دیگه میخواد اواسط تابستون صعود کنه به قله کلیمانجارو (این خیلی بچه مایهداره. یه قلم باباش دو هزار پوند کمک کرد)
بعضی خیریهها چاگر دارن. چاگر یه اصطلاحیه که چند سال پیش روزنامههای انگلیسی برای اعانه-جمعکنها اختراع کردن. خود کلمه از ترکیب Charity و Mugger ساخته شده. ماگر یعنی زورگیر یا خفتگیر. فعل to mug معنی میده زورگیری و ربطی به اون ماگ که لیوان دستهدار سرامیکیه نداره.
این چاگرها معمولا خیلی جوونن و به عنوان شغل موقت چاگری میکنن و درآمدشون هم یه درصدیه از اعانهای که جمع میکنن. برای همین خیلی سمجن و بعضی وقتا به کسی که بهشون پول نده یه توهینکی هم میکنن. طبعا هم خیلی منفورن و ملت معمولا چاگر که میبینن روشون رو اونوری میکنن و رد میشن.
اگه خارجی باشی اول ازت میپرسن که کجایی هستی و سعی میکنن یه وجه اشتراکی باهات پیدا کنن. مثلا یه دخترهی ایتالیایی بود که میگفت به من میگن قیافهت شبیه ایرانیاس راست میگن (واقعا بهش میخورد رشتی باشه) یا پسره فرانسوی بود که میگفت دوست دختر من ایرانیالاصله یا یه پسره اسرائیلی بود که میگفت مامان من اهل ایرانه و ازش پرسیدم کجای ایران گفت مشهد! (مشهد یهودی داره؟ اونجای آدم دروغگو!).
بعد ازت میپرسن چند وقته اینجایی؟ میگی فلان قدر، میگن اووه! به عنوان کسی که اینقد وقته اینجاس خیلی زبانت خوبه از کجا یاد گرفتی؟
بعد از روی یه بروشوری چیزی اهداف خیریهشون رو برات توضیح میدن … یکی سگ راهنما تربیت میکنه، یکی به بیخانمانها پتو میده یکی کلاسهای رایگان خودباوری و اینا برگزار میکنه. ولی خیریههای معروف هم چاگر دارن مثلا اون پسر فرانسویه مال صلیب سرخ بود یا چاگر صلح سبز هم دیدهم.
آخر سر هم ازت میخوان که شماره حساب بانکیت رو بدی که با یه روشی به اسم DirectDebit ماهانه یه مبلغی ازش کم کنن.
من یه بار که خیلی شنگول بودم و داشتم واسه خودم قدم میزدم فکر کردم کاش یه صندوق صدقاتی بود یه پولی توش مینداختم که یهو چاگر صلیب سرخ جلوم ظاهر شد! طرف هی داشت توضیح میداد که آره ما این کارو کردیم اون کارو کردیم گفتم بابا میدونم صلیب سرخ چیه فرمتو بده پر کنم.