مودبترین آدمی که دیدهم سال ۶۴ توی بخش آگهیهای روزنامه اطلاعات کار میکرد.
من و داداشم دبستانی بودیم و خونهمون شهرصنعتی اراک بود و تلویزیون یه برنامهای داشت به اسم هوشیارو بیدار که علیرضا خمسه بازی میکرد و یه بازیگر دیگه که اسمش رو یادم نیست و خدا بیامرزتش چند وقت پیش فوت کرد.
این برنامههه یه بار مسابقه تلفنی داشت و من و داداشم هم توی خونه تنها بودیم میخواستیم شرکت کنیم. اون وقتا هم تلفن زدن کار به این راحتی نبود، اول که ۰۲۱ رو میگرفتی باید یه کمی منتظر میشدی که یه صدای تقهی خفیفی بشنوی که یعنی خط تهران آزاد بشه. گاهی میشد شنیدن همین تقه نیم ساعت طول بکشه. بعد تازه میخوردی به خطهای همیشه اشغال تلویزیون.
خلاصه ما یه بار عزممون رو جزم کردیم و شماره رو گرفتیم و گرفتیم و انقدر گرفتیم تا بالاخره یکی برداشت…
طرف صبر کرد تا ما که هول شده بودیم جویده جویده بگیم که سلام و خسته نباشید و لابد متشکر از برنامه خوبتون و جواب مسابقهتون میشه فلان … همجین یه نفس ها! بعد خیلی متین و مودب و دوستانه گفت معذرت میخوام اینجا دفتر آگهیهای روزنامه اطلاعاته، فکر کنم شماره رو اشتباه گرفتید!
وای خیلی کیف کردم :))
بعدش چی شد دوباره شماره نگرفتید؟ گفتی شهر صنعتی اراک یاد بچگی خودم افتادم ما هم یه فامیلی داشتیم تو اراک که خونشون شهر صنعتی بود. طبقه ششم یه ساختمان . هر وقت می رفتیم اراک چتر اونجا بودیم . آسانسور بازی از این طبقه به اون طبقه. اونموقع مثل الان نبود که ساختمون دو طبقه هم آسانسور داشته باشه. ماهم آسانسور ندیده… اصن یه وضی
:(( آخی چه حیف !!!!!!
ما هم با خواهرم از این بساطا داشتیم. D:
محسن یوسف بیک اون یکی بازیگر بود که تازه مرحوم شده.