حدود یه ماه پیش چند نفر جدید اضافه شدن به تیم ما. اینا توی یه ساختمون دیگه کار میکنن و من یکی دو هفته اول از نزدیک ندیده بودمشون و ایمیلی-چتی میشناختم. بعدا که اومدن ساختمون ما برای معارفه و اینا صحبت شد که هر کی اسم کاملش چیه … مثلا عبدل اسمش عبدالرئوف بود و بن که فکر میکردیم بنجامین باشه بنوآ بود (Benoit) و باب اسم واقعیش اگیدیجوس بود که چون هیچکی نتونسته بود تلفظ کنه گفته بود باشه بابا اشکال نداره بگید باب.
یکی هم بینشون بود که صداش میکردیم سَس (Sas) پرسیدم تو اسمت چیه؟ گفت من اسم کاملم هست شاشیکار.
حالا اون سه تای دیگه یه آدمهای فرز و زبر و زرنگیان و خیلی روحیهی «میشود، ما میتوانیم» دارن. به قول آگهیهای شغلی Can-Do Attitude دارن. این سس دقیقا نقطه مقابلشون بود: یه آدم بیانگیزهی گشادِ بیحالی که اعصاب همه رو خورد میکرد.
حالا من خودم چون آدم تنبلیام خیلی نسبت به آدمهای تنبل حس همدردی و تساهل و تسامح دارم ولی این دیگه یه چیزی بود که کفر منو هم در آورده بود.
بعد هم معمولا آدمهای تنبل یه برجستگیای دارن که تنبلیشون رو میپوشونه یا قابل تحمل میکنه. یکی میبینی خیلی باهوشه… یکی خیلی خوش صحبت و چرب زبونه … یکی خیلی دقیق و نکتهسنجه … یکی خیلی خوششانسه … این بنده خدا هیچ از این امتیازها هم نداشت. بدشانس هم بود چون افتاده بود کنار سه نفر دیگه که تنبلیش در برابر زبر و زرنگی اونا خیلی بیشتر به چشم میامد.
خلاصه به ماه نکشید که اخراج شد.
یکی دو تا کار که بهش سپرده بودن رو پشت گوش انداخت، یکی دو تا رو گفت من بلد نیستم ولی نرفت توی اینترنت و مستندات داخلی شرکت بگرده پیدا کنه ببینه چه جوری باید انجام بده، یکی دوتای دیگه رو هم خرابکاری کرد رئیسمون مجبور شد تا دیروقت بمونه شرکت درستشون کنه. آخرش جمعه پیش آخر وقت یه جلسه گذاشتن با کارگزینی نامه اخراجش رو گذاشتن جلوش و گفتن به سلامت.
از اسمش هم معلوم بود چه کارس!!!!!
D:
آخی