مصطفی میگفت مهاجر تا کار پیدا نکرده مثل آدمی است که (گلاب به رویتان) شاش دارد! فکر هیچ چیز دیگری را نمیتواند بکند. بعد که رفت سر کار شروع میکند به دلتنگ شدن. میگفت دلتنگ شدن هم با خوابِ وطن دیدن شروع میشود …
دیشب خواب دیدم KFC سر کوچه شده کلهپزی! حلیم هم داشت. البته که کلهپاچه سفارش دادم ولی بیست پوندی را که دادم یک پنی بیشتر پس نداد. نامرد! یک پرس کله پاچه 19.99؟ چهل هزار تومن؟ توی همان خواب کوفتم شد! کلا لندن اینجوری است که همه چیز خوب است تا وقتی که برچسب قیمتش را ندیده باشی. البته گوشت و بیشتر مواد غذایی ارزانتر از ایران است.
نمیشه اینجا لایک زد 😉
نچ نچ.فقط دلت برای کله پاچه ایران تنگ شده؟
سلام
ای شکم خیره به نانی بساز
سلام. کار جدید مبارک. امیدوارم همیشه موفق باشید.
من هم یک آی تی چی(!) هستم مثل شما که به تاریخ کمی علاقه مندم. در مورد زبان پارسی باستان و خط میخی سرچ میکردم، خوردم به وبلاگ شما که انصافا خیلی خوب بود.
چرا نصفه رها کردید؟ فکر کنم 6-7 قسمت دیگر جا دارد تا برسد به جاهای خیلی سخت.
کتاب چنین گفت داریوش از آقای نیک آیین را دیده اید؟ در مورد فتحه ذاتی و نویسه های دوم بعضی از حروف نظریات جالبی دارد. علی رغم متن تند و تیزش حرف هایش معقول است.
موفق باشید.
تعبير ”شكم تنگي” يك ابداع جالب است. نمي دانم از خودت هست يا خير، اما بهر ترتيب، ما از تو ياد گرفتيم و خيلي ممنون
قربانت
علی بیا بزنیم تو کار تجارت من گوسفند بفرستم اونجا تو کله پاچه اشون رو بفرست ایران
بامزه بود – داری دوباره میشه همون نویسنده ی نوشته های بی خواننده !
من هم به همين دليل خوشحالم و انتظار تازه هاي بيشتر و خيلي شيرين هم هستم
سلام. نگران نباشد چرا اولين تجربه ات از بازار هموطنان! خارجه بود كه هم خيلي هم زياد گران تمام نشد و هم به ديگران منتقل كردي كه ارزش خودش را دارد. اين دومي از فوايد قلمت است كه بايد قدرش را بداني.
اميدوارم زودتر متوجه بشوي كه نرخها در لندن، مانند ديگر پايتختها و شهرهاي بزرگ اروپاي غربي، محله به محلي فرق دارد و بايستي نقاط ارزانتر را شناسايي كني. اينجاها، چانه زدن هم كاركرد دارد.
قربانت