امروز دوشنبه بود و صبحگاه مشترک و .….. نه! رژه نرفتیم! اتفاق خندهدارتری افتاد…
دیروز یگان قرارگاه به همهی واحدها نامه زده بود که فردا (یعنی امروز) قرار است «چک انضباطی» شویم و «وضعیت ظاهری»مان بررسی شود. از این نامهها زیاد میآید و ما هم یک گوشمان در است و آن یکی دروازه. البته نامهی دیروزی وضعش فرق میکرد و از همهمان پشت نامه امضاء گرفتند که آن را خواندهایم تا نتوانیم بزنیم زیرش. از آن طرف میدانستیم که سهشنبه (فردا) نوبت بازدید دورهای تیپ است و یک عده از لشکر (احتمالا شامل خود سردار فرمانده لشکر) میآیند برای بازدید و احتمالا این چک انضباطی جدیتر از قبلیها باشد … ولی من باز هم جدی نگرفتم.
این در نظر داشته باشید که وضعیت ظاهری من خوراک بازداشت است! یعنی نه اتیکت اسم و کد روی لباسم دوختهام و نه شلوارم را گتر میکنم و نه درجههایم درست روی شانهام میایستند و نه حتی پوتینم را واکس میزنم. یعنی آخرین باری که پوتینم را واکس زدم توی دورهی آموزشی بود.
صبحگاه برگزار شد و پرچم را بالا فرستادیم و سرود خواندیم و چه و چه و جانشین فرمانده هم سخنرانی کرد و نوبت چک انضباطی شد. من معمولا صف دوم گروهان افسران وظیفه میایستم. مسوول دژبانی آمد سراغ نفر اول صف اول و نگاهی به سر تا پایش انداخت و گفت: «چرا ناخونات بلنده؟». یعنی ما داشتیم میترکیدیم از خنده ولی مسوول مربوطه خیلی جدی بود و افسر مربوطه را به خاطر بلندی ناخنها از صف جدا کرد و فرستاد «پای تخته». به نفر دوم گیر داد که چرا اتیکتت رو با دست دوختهای و با ماشین ندوختهای و او هم رفت پای تخته. خلاصه تا نوبت به من برسد مطمئن بودم که جایم پای تخته است و اشکالهایم یکی دو تا که نبود …
فکر میکنم ما «بدها» 20 نفری میشدیم و نشستیم تا بقیه رفتند سر واحدهایشان و فرماندهی یگان قرارگاه آمد و کمی اخم و تخم کرد و تهدید کرد که امروز بازداشتتان میکنم (خالی میبست چون بازداشتگاه پادگان مدتی است که تعطیل است) و آخر سر قضیه با نوشتن یک تعهدنامه فیصله پیدا کرد.
سلام علی اقا.امشب که ا ینها رو دارم می خونم واسه منم تجدید خاطراته.دستت درد نکنه.فقط یه چیز بگم مگگه شمام تعهد دادین؟من که یادمه
هاهاها! انتظار داری که بنویسم اینجانب علی گنجه ای وسط راه پیچاندم و در رفتم و تعهد هم ندادم؟ 😉
خوش به حال شما ! سپاه هم همه جاش اینطوری نیست. ما ستاد مشترک بودیم ، اگر آفتابکیر کلاه کسی خک شکسته بود یا روش دوخت داشت باید می رفت بازداشت .
تا باشین همه چیزرو شل و ول نگیرین
ببینم دلت می خواد باز بری پیش دژبان؟!
“تعهد نامه”! خیلی جالب است که طرفین هر دو می دانند که “کشک” است اما بازهم… فقط می ماند که آیا این رسم فقط در سربازخانه و یا فقط بر افسران وظیفه صادق است؟. باورکردنی نیست. مشاهدات جاری روزانه و روزمره هم در خیابان و کارخانه و بازار و… همین را می گوید که امورات بر انواع “تعهد نامه های کشکی” می چرخد. آخرش چی؟ البته که “شاهنامه آخرش خوش است”.
سلام خلاصه مقاله همایش رو برات گرفتم در اولین فرصت به دستت می رسونم
سلام علی آقا ای ول که رعایت نمی کنید:)
با سلام
علي جان به قول سربازها اين هم بگذرد !
تنها استفاده اي كه سربازي براي من داشت سحر خيز شدنم بود براي مدتي البته آلان يادم رفته!
راستي از چاپ آن نسخه اوستا چه خبر ؟ اگر شد بنده را حتما در نوبت بنويس .