قدیمها، وقتی میخواستهاند بنویسند که فلان شاه خیلی خیلی عادل بوده است و مملکتداریاش حرف نداشته، مینوشتهاند که در زمان او -مثلا- گرگ و گوسفند از یک چشمه آب میخوردهاند. یعنی نه تنها انسانها دست از خشم و کینه برداشته بودهاند، حیوانات هم تحت تاثیر عدل شاه، خوی وحشیگری خود را فراموش کرده بودهاند.
کتابی هست به نام «روضه الصفا» نوشتهی «میرخواند» مربوط به دوران صفویه (سال 904 ه.ق). جناب میرخواند در روضه الصفا دربارهی پادشاهی کیومرث مینویسد:
«به یُمن معدلت او مغناطیس از سر جذب آهن درگذشت و کاهربا دست تعرض از دامن کاه کوتاه گردانید. میش با گرگ خواهرخواندگی آغاز نهاد و شیر با آهوان به تماشای صحرا رفت.»
یعنی دیگر تاثیر عدل پادشاه از انسان و حیوان گذشته بوده و به قوانین فیزیک هم رسیده بوده است!
نه دیگه…فکر نکنم کسی جرات میداشت تو جزوه دکتر سربازی دیگه دست ببره:دی
استخفرالله. می گن اون موقع پیشرفت کرده بودیم اینجوری بوده؟
جدی؟احیانا ذکر نکردند که الکترونها از دفع یکدیگر باز ایستاندند و دست در دست پروتون هاو پوزیترونها به خوبی و خوشی زندگی میکردند؟
نه! شانس آوردیم اون موقع هنوز علم اینقد پیشرفت نکرده بوده، وگرنه جزوه دکتر سربازی آزاد رو میذاشت جلوش و میگفت که مثلا ALU از ضرب کردن اعداد دست برداشت و BUS دیگه چیزی از مموری به CPU رد نکرد و از این حرفا
می گم… اگه گرگ و گوسفند با هم دوست بشن، پس گرگ چی می خوره ؟؟؟
حالا اون یه جیزی گفته معصوم که نبوده …. هم گفته