دورهی آموزشی که تمام شد این شکلی بودم:
به نظرم ریشهایم هیچ اشکالی نداشت، کاملا به قیافهام میآمد و حتی اگر اخم میکردم هم کسی را نمیترساند.
اما همسر گرامی اعتقاد داشت که ریشهایم زشت و زبر و مردمترساناند و حتما باید از ته تراشیده شوند.
یکی دو روز است جلوی آینه، احساس کلاغ پرکندهای را دارم که میرود لب چشمه آب بخورد. 🙁
چرا عکسات کش اومدن؟
salam rishet kheili khob bood. shabire molla omar shode boodi.
kash namizadi
ghorbanet.
بابا کجایی محمود! حالا نترس یه سال و نیم دیگه توی سپاه هستم، نمیزنم که پوز اون رفیق تو هم بخوره.
آقا میشیگان چه خبر؟ اوضاع مرتبه؟
من موندم ملت از اون سر دنیا عکس تو رو دیدن، ما از همین جا نتونستیم ببینیم!!!!
سلام
تشخیص مشکل است. چون عکس اولی با لبخند ظریفش و ابهت یک “سرهنگ” با دو عکس عادی و بهت (سومی) شبیه هم نیستند.
2- تشخیص “همسر گرامی” مهم است چون لابد به تلقی دیگران (جامعه) نظر دارد. حق مردم را بهرصورت باید رعایت کرد
3- ز-ذ اولا مدروز است و اما در کل بیش از یک دروغ لورفته نیست مگر در جاهایی مثل اسکاندیناوی که ارزش حاکم است و گاه خیلی هم ترسناک می شود.
می ماند در ایران آینده که پیشگویی است. اما آیا پیشگویی همیشه کشکی است؟
ما -بقول علی- در “جوانی” یک دختر عمه توده ای داشتیم که خیلی کوشش داشت ما را توده ای کند. اما بعد از 57 بطور غلیظی محجبه و سپس باتقاف همشیره حاج خانم شدند و بعد هم فوت کردند اما آدرس ندارم که در کدام طبقه از طبقات بهشت مسکن دارند. انها هرگز پیشگویی نمی کردند که چنین خواهد شد و چنین خواهند کرد.
بنده ترجیه می دهم ریش بزارم اما دست خودمان نیست دیگر امان از زیزی….
زیزی؟؟؟ زیزی که منم. یعنی چی ؟!!!( راستی ترجیح درسته نه ترجیه!)
نگران نباش… منظورش زن ذلیلیه!
ترجیح:از رجحان و توجیه:از وجه؛ این دو تا همیشه قاطی میشن:)
نه بابا من کیبوردم برچسب فارسی نداره بعضی وقتا قاطی میشه
مگه چشماتم موقع تایپ کردن میبندی؟!!!!! خب مال منم برچسب فارسی نداره!
علی اون که نوشته shaved چیه؟ عکسه؟ پس چرا نمیاد؟!
آره عکسه، عجیبه، ندیدم کس دیگه مشکل داشته باشه
البته منم ندیدمش
من می بینم
اوه اوه، علی آقا این ظلم زو در حق خودت و همسر گرامی نکن! بنده خدا بعد مدت ها انتظار حتما شکه شده!( البته بازم فضولیه ها:)
🙂
شورآباد؟ خوب پس اینا باید بگن افراد متاهل در استان محل سکونت همسر تقسیم میشن…یعنی چی؟ حالا سرویس داری یا نه؟
شورآباد تقریبا نزدیک فرودگاه امامه. اونقدر هم که به نظر میاد دور نیست
احسان گفتم استان محل سکونت نه دمه خونه.
پ . ن : شور آباد در استان تهران است.
واي چقدر ريش بهت مياد…ولي انگار نه انگار كه دو ماه آموزشي بودي… گل باقالي بيچاره برگشته بود شبيه افغانيها شده بود…اولا كه 15، 20 كيلو لاغر شده بود…بعدم صورتش به خاطر آفتاب زرشكي شده بود…بعدشم كه ريشاشو زد صورتش شد سفيد زرشكي… فكر كن گوشاش در اثر آفتاب پوست انداخته بود…
خوبه. خيلي ترسناك نبودي. البته خداييش ريشت رو بايد ميزدي ديگه. حالا يعني تو بايد اين يك سال و نيم رو بري شورآباد؟ هيچ راهي نداره كه عوض كني؟
ظاهرا اونقدرها هم بد نیست. فقط راهش یه کمی دوره.
هر کس آقای گنجه ای را بشناسد می داند آدم هیچ وقت از ایشان نمی ترسد! ولی خب به خانمها حق بدهید. خانمتان همیشه شما را مثل عکس آخری دیده است. شکر خدا چشم ایشان هم به شما روشن شد. انشاءالله همیشه در کنار هم خوب و خرم باشید.
هاها، کلاغ پرکنده که لب چشمه آفتابی نمیشه! آقا شما محاسنت رو زدی الآن و فقط معایبت مونده؟! :ح
محاسن گفتی و کردی کبابم
با اجازه
قابل توجه زی-زی و با سلام به هردو، عکسهایت با “محاسن” و “بی محاسن” را آرشیو کردم. طبق قانون مطبوعات می توانی انتظار داشته باشی که در استفاده از ذکر مأخذ کوتاهی نکنم.
آها به این میگن یه سرباز وظیفه شناس!
سلام علی جان مدتی نبودی دلمان برایت تنگ شده بود٬ بنظر بنده در عکس آخری کمی مهربانتر بنظر میرسی
خیلی با حال شدی علی آقا
بزنم به تخته چشم نخوری