بیست و سوم آبان
شرکت در تشییع جنازه
مسابقه دو 1500 متر گردانی! واکنش به رد شدن از در دژبانی – واکنش ملت به یک گردان سرباز – طراحی تمرینات تربیت بدنی!
بیست و چهار آبان
جمعه کسلکننده، صف حمام، فشار کم آب و سرفههایی که امانم را بریده است. دارم تاریخ صفویه میخوانم و رسیدهام به شاه طهماسب. در مجموع بد نیست
کیارش آمده بود ملاقاتم. طفلک از ساعت یازده تا یک معطل شده بود. برایم لیمو و پرتقال و سه رمان آبگوشتی آورده بود. یکیشان را خواندم. نشر البرز انگار تخصصاش انتشار رمانهای آبگوشتی است. توی این یکی هم مشکل راوی اول شخص داستان با پسر منحرف قصه این بود که پسرک میخواست بلافاصله بعد از عقد و قبل از عروسی با او «مراوده کند»
بیست و پنج آبان
دیشب باز برنامه آواز و تقلید صدا و مسخرهبازی به راه بود. دوباره یکی کل جریان را با جزئیات کامل گزارش داده بود و فرمانده هم به بچهها فهمانده بود که خبر دارد. واقعا برایم قابل درک نیست که کار چه کسی است و به چه انگیزهای؟
بیست و ششم آبان
از 2:30 تا 4:15 پست بیرون بودم. عین اسکیموها خودم را پوشاندم و فقط چشمهایم بیرون بود. خلاصه که اتفاق بدی برایم نیفتاد و اوضاع سینهام بدتر نشد. دیشب در یزد کمی باران آمد و روی کوههای روبروی ما برف نشسته. هوا که روشن شود منظره دیدنی خواهد بود.
با اینکه روی کوهها برف آمده بود، صبح هوا خیلی گرم و دلچسب بود و کلاس تربیت بدنی بدون تلفات خاصی گذشت.
پسرک منگل! از کدام قبرستانی مدرک علوم سیاسی گرفته؟
بیست و هفتم آبان
یوووهووو! دو روز تا میان دوره! وقتی یک میاندوره این قدر ذوق دارد، ببین تمام شدن سربازی چه حالی میدهد!
بیست و هشتم آبان
این روزهای آخر همه نظافتها و پستها دارد میافتد به ما. امروز سه وعده نظافت سلف داشتیم و فردا احتمالا نظافت آسایشگاه.
خرپشته هم بازی کردیم.
بیست و نهم آبان
یووووهوووو!
علی جان
وقتی تاریخ این دوره را خواندی و خوب خواندی، ببین اینکه این روزها می گویند فلانی به سلطان حسین می ماند و فلانی به محمود افغان، چرا کسی به مقدس اردبیلی نمی ماند که حاضر نبود برای سفر به دربار سلطان شیعه به خرش سیخونک بزند و همین شد که دعوت شاه صفوی را اجابت نکرد و از خیر بازگشت به ایران گذشت. می دانم یافتن ملای کرکی آسان است اما “آنکه یافت می نشود آنم آرزوست”.
دلم می خواهد -فضولی را ببخشید- به تاریخ این دوره خیلی دقت کنی. این یک سابقة مهم برای خواندن روزگاران بعدی تا امروزه است.
بابا خوشحالی ؛ عروسی
خیلی عزیزی، امیدوارم از سوالات پی در پی من خسته نشده باش علی جان
سلام دوست خودم،
امیدوارم که منو یادت نرفته باشه و دریابی…
سلام سرهنگ امیدوارم کل تاریخ ایران را تا پایان دوره ؛دوره بفرمایید:))))))
چه روزهای پر باری علی آقا!!!!!!