آیت الله سید جواد مدرسی که فوت کرد (خبر از تابناک) ما را بردند تشییع جنازه. مراسم یک روز پنج شنبه بود. بعد از نماز صبح، یکی از معاونین فرمانده پادگان آمد پشت بلندگوی نمازخانه:
سرهنگ: «برادرا شاید اطلاع داشته باشن که مرحوم آیت الله سید جواد مدرسی، از فضلای حوزهی علمیه و از یاران امام و مقام معظم رهبری که از یاوران رزمندگان جبهه و جنگ بودن، دیشب بعد از یه دورهی طولانی بیماری به رحمت خدا رفتن و امروز تشییع پیکرشونه. برادرایی که داوطلبن برای شرکت توی مراسم، زحمت بکشن راس ساعت هشت با لباس شخصی حاضر باشن، ایشالا اتوبوس میگیریم میریم میر چخماق. مراسم از مصلی شروع میشه تا امامزاده جعفر. من و چند تا دیگه از فرماندها با لباس نظامی میاییم برادرا حواسشون به ما باشه ما رو گم نکنن. چون امکان این نیست که برای همه برگ مرخصی صادر کنیم، باید دسته جمعی بریم و دسته جمعی برگردیم. حالا کیا داوطلب هستن که بیان؟ [حدود 100 نفر دستشون رو بالا میگیرن]… خوب… خوبه، فقط لطفا همهی برادرا به نیت فیض بردن بیان، کسی برای تلفن و خرید و این حرفا نباشه … ضمنا گروهانهای 21 و 22 که امروز با سردار کلاس دارن نمیتونن تشریف بیارن»
سردار فرماندهی پادگان کلاسهای تاریخ دفاع مقدس برگزار میکرد و ما هم آنروز با او کلاس داشتیم. ساعت شش صبح گفتند که سریع بروید کلاس سردار امروز شش تا هفت برگزار میشود (برنامهی عادی 9 تا 10 بود). با خودمان حساب کردیم که سردار هم میخواهد در مراسم شرکت کند و میخواهد کلاس ما عقب نیفتد.
ساعت نزدیک هشت، یکدفعه اعلام کردند که «با لباس کامل نظامی به خط شوید، کل پادگان میرویم تشییع جنازه»! خلاصه لباس پوشیدیم و به خط شدیم و چندتا اتوبوس آمد که خرماچپان شدیم داخلشان و رفتیم برای مراسم. فرماندهان کلی تاکید کردند که بیرون از پادگان سراغ مغازه و تلفن نمیروید و از جمع جدا نمیشوید. مغازهها به خاطر فوت آن مرحوم بسته بودند ولی یک میوه فروشی یک سوپرمارکت که باز بودند، تقریبا همهی جنسشان را فروختند. مخصوصا بچهها حدس زده بودند که دژبانی نمیتواند این همه آدم را موقع برگشت بگردد و باکسباکس سیگار بود که خریدند. (حدسشان هم درست بود)
اصولا توی خدمت هر اتفاق خارج از روالی که بیفتد مزه میدهد. تشییع جنازهی آن مرحوم هم خوش گذشت، خدا رحمتش کند.
خاطرات این دوران چه میکند خیلی خوشم اومد گزارش شادی بود خدا بیامرزدش
خوش گذشت
زنده باشید
راستی این چیه نوشتی ..چندتا اتوبوس آمد که خرماچپان شدیم داخلشان و رفتیم برای مراسم….
خرما چپون … یعنی خیلی فشرده. اصطلاح خوزستانیاس
سلام علی جان. دوران قشنگی بود.همه لحظه های آموزشی به یاد بودنی بود. کاشکی بقیه اش هم بنویسی.
هم گروهانی کوچکت
مخلصم علی جان، رفتی یگان؟ اوضاع چطور بود؟
ياد اون وقتها افتادم كه مدرسه مي رفتيم. به هر كاري دست مي زديم تا توي كلاس و مدرسه نباشيم. مثلا يه نفر از دفتر مدرسه مي اومد و مي گفت يه نفر بياد كمك كنه قفسه هاي كتاب رو مرتب كنيم. همه مثل مور و ملخ مي ريختند سر يارو و مي خواستند برن كمك! ايشالا كه نيت شون حتما كمك بوده . مثل حرف فرمانده شما كه ايشالا نيت سربازها هم فيض بردن بوده نه خريد و تلفن !
دقیقا این قضیه توی سربازی هم هست. چند تا از بچه ها بودن که حاضر بودن هزار جور حمالی بکنن فقط چند دقیقه توی صف وا نیاستن.
سلام وقت بخیر
می بخشید در مورد جزییات طرح (بازگشت به سنگر) که در مورد سربازان فراری هست، ممکنه راهنمایی بفرمایید. واقعا اطلاعی ندارم! خواهش می کنم جواب بدید و پیام رو حذف نکنید! چون واقعا چیزی در موردش نمی دونم
من هم چیزی نمیدونم.
علی جان سلام
سربازی و بطور کلی عمر سرشاری داشته باشی. تخصص مهم خطوط باستانی تو اعجاب انگیز است اما شاید نگاهت به رخدادها دست کمی نداشته باشد و البته از بابت همه فهم بودنش بی شک قابل مقایسه با تخصص خطها نیست.
خیلی بخل می خواهد که برای کسی مانند تو آرزوی موفقیت نکنیم. مانندهای تو فراوان باد. قربانت
ارادت فراوان دارم 🙂
خدا اين جور مرده هارو بيشتر کنه، مردشون يه نفعی داره حداقل
خیلی خوب است اما برای استجابت دعایتان باید روشن کنید آیا می خواهید همه مردم یا لااقل سربازان یکجا سود ببرند یا روزی، هفته ای یک پادگان در یک نقطه؟
مواظب باشید طوری دعا نکنید که نوبتهایش به عمر سربازی سربازها قد ندهد.
به این نتیجه می رسیم که هر چیزی در هر موقعیتی معنای خاص خودش را دارد اگر قرار داد کردیم که در تشییع جنازه بگویم :وای از این حرف ها – گاهی هم می گوییم : خوش گذشت . مقتضیات زمان چه می کند با انسان !!!!!
سلام بر علی کتیبه نویس سرباز ما٬
معلوم است شما نیز فیض بیکرانی از تشیع آن مرحوم بردید!
زبانم لال سیگاری که نیستید؟ حتماً بجای سیگار میوه تناول فرمودید٬ درست است؟
خوش به سعادتان مارا لغو مرخصی کردند بردند نمازجمعه هیچی نتونستیم بخریم دهنمونم صاف شد
جالبه ما رو نماز جمعه نبردن.
خدايش بيامرزاد.زنده بودنش كه نفعي نرسوند، لااقل از مردنش يه اردو رفتيد 🙂
“خوش گذشت” :))