ارشد 22

گروهان بغلی ما، گروهان 22، ارشدی داشت در حد و اندازه‌های گوریل انگوری. یکبار همه‌ی گروهان‌ها جمع شده بودیم جلوی دفتر گردان و فرمانده‌ی گردان داشت برایمان صحبت می‌کرد:

«… من خیلی خوشحالم که آقای ارشد 22 اینقدر خوش قد و قامت هستند، چندین سال بود که ما ارشد با این قد و قامت توی این پادگان نداشتیم. من یه چند سالی یه نیروی دیگه بودم، بچه‌های کرمانشاه و کردستان توی گردانمون بودن ماشالّا همه قد و هیکلا اندازه ارشد 22. بعد یه روز یکی از بچه‌های کردستان مرخصی لازم داشت بهش نداده بودن، اینم مشکل داشت، اعصابش به هم ریخته بود، اونجا منطقه بود تیر جنگی داشتن، رفته بود یکی از نگهبانا رو خلع سلاح کرده بود اونوقت اومده بود رسمی‌ها رو به صف کرده بود جلو پاشون تیر میزد. من باهاش رفیق بودم رفتم بهش گفتم نکن این کارو. گفت خفه شو تو هم بیا واستا اینجا تو صف … خلاصه زیر پای ما هم تیر می‌زد تا اینکه یکی از بچه‌ها که هم قد و هیکل ارشد 22 بود رسید، من با چشم و ابرو بهش اشاره کردم، اومد از پشت این پسره رو گرفت خلع سلاحش کرد بعد یه کتک مفصلی بهش زدیم و دو سه روز توی یه اتاق زندانیش کردیم. بعد هم دو سه روز مرخصی بهش دادیم بره به مشکلش برسه»

۷ Comments

  1. دینا 02 دسامبر 2008
  2. مهران 01 دسامبر 2008
    • داود 01 دسامبر 2008
      • علی گنجه ای 16 دسامبر 2008
        • علیرضا 17 ژوئن 2015
  3. فينگيل بانو 01 دسامبر 2008
  4. سورملینا 01 دسامبر 2008

Leave a Reply