ساعت شش صبح رفتیم میدان سپاه، معاونت وظیفهی عمومی. بوی اسفند میامد (یعنی برای ما دود کرده بودند؟)و یکی یکی از در جنوبی رفتیم تو و وسط حیاط صبحگاه روی زمین نشستیم تا شش و ربع که یک سروان با ژاکت سیاه آمد و برایمان کمی صحبت کرد و ما را بر اساس کد مرکز آموزش جدا کردند و به هر گروه گفتند که فلان روز فلان ساعت فلان ترمینال حاضر باشید تا با اتوبوس بفرستیمتان پادگان آموزشی. ما قرار شد همین شنبه که میآید، ساعت نه شب ترمینال جنوب باشیم.
کل داستان نیم ساعتی بیشتر طول نکشید و همه چیز مرتب و منظم و حسابشده بود و آخر سر هم یک ساندیس و یک کیک دادند دستمان و رهایمان کردند به امید خدا.
جناب سروان مربوطه، وقتی میخواست کدهای مراکز آموزشی را بخواند و گروهبندیمان کند، با یک ذوق خاصی گفت که «خوب حالا کیا کد دویست و بیست و سه هستن؟» هفتاد هشتاد نفری دستشان را گرفتند بالا. بعد گفت «خوب اینایی که دستشونو گرفتن بالا روی برگهی سفیدشونو نگا کنن ببینن نوشته کی باید بیان؟» روی برگهی سفید آنها نوشته بود باید ساعت 3 بعدازظهر بیایند و هیچکدامشان هم نگاه به برگه نکرده بودند!
سلام برهمگی من آموزشی هتل ولیک بودم آموزشگاه المهدی بابل دوره کفایتی بودم چند روز پیش بودم
تا روز دوازدهم هیچ خبری از سینه خیزنبود ولی روز اردو فرارسید هم پامون به اردوگاه نرسیده بود یه بنده خدایه پاسدار به نام جناب سروان طاهر نژاد اومد سراغمون کاری کرد که سه روز لباسایه زیرمون خیس بود سینه خیزی داد بهمون خاطره انگیز ماهم نامردی نکردیم زیرآبشو زدیم تا حالش گرفته بشه ولی خیلی کادرست بود و گردن کلفت زیرآبش نخورد
ولی خداییش آدمه شریف و پاکی بود من که ازش خوشم اومد لئتی بود کاری کرد به قول خودش میگه:فکر کردی اینجا هتل ولیکه نه عزیزم اشتباه اومدی ولی من که خوشم اومد ازش ایشالله برم مازندران حتما میرم خونش یه چلو گوسفنی بخوریم بنده ی حقیر رضا آخوندزاده دوره 163 کفایتی به نام مطهر شهید رحیم کابلی و ارشد تاکتیک منتخب شدم آقای طاهر نزاد ناراحت نشی ولی منم زیرآبتو زدم خیییییییییییییییییییییییییییییلی حال داد ولی حلالم کن زود قضاوت کردم در مورد شما شمایه پاسدار نمونه هستی دوست دارم جناب اسحاق طاهرنژاد
سلام.يه جيزي بنويسين كه يه نفر در مورد آقاي طاهرنژاد خوندش فكر بد نكنه. واقعا باحال بود.جه دوره اي بودش
سلام خودمونيم ادم خوبي بود ما يكم تنبل بوديم براي اينكه از شرش خلاص بشيم زيرابشوبه دروغ زديم.اقاي طاهرنژاد ببخش.همه رو حلال كن. جون تا اونروز كسي با ما كار عملي نكرده بود به هممون فشار اومده بود.
سلام به همه سربازان عزیز.
1 – گردن من از مو هم باریک تر هستش . هرکاری کردم بابت این بود اگه یه وقتی جایی خدمت کردین ویا خدای نکرده اگه زمانی جنگی شد و شما خدای نکرده به درجه رفیع شهادت نائل شدین اون دنیا جواب گوی شما و پدر و مادرتون باشم و سرافکنده نباشم بابت آموزشهایی که باید میدادم و ندادم .
2- در این چند سال بودن دوستان که به ما لطف داشتن و من هیچ وقت به دل نگرفتم .
3 – همیشه اول در مورد کارها و رفتار افراد فکر کنین بعد کاری که درسته انجام بدین.
اللهم عجل لولیک الفرج.
اللهم رزقنا شهادت فی سبیل الله .
ولیک تو دوره ی آموزشی، لیسانس نمیگیره ؟!
سلام دوست عزیز.از آموزشی در بابل راضی بودین؟سخت نبود؟
سلام سربازان عزیز .می خواستم بدونم که پادگان پایگاه المهدی بابل چجور جایی هست .سخت هست یا آسان و چه چیزهایی اونجا ببرم خوبه بعد . گوشی می تونم ببرم و بعد دژبانی تحویل بدم. ممنون
سلام من 1 اسفند اعزامم هستش نیرو هوایی ارتش ÷ادگان خضرای افتادم معاف از رزم هستم خیلی استراب دارم و کلی سوال مبهم کسی هست راهنمایی کنه؟
کد 105 کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بابل ، هتل ولیک، خوش بگذره
اگه خواستن گردانتون رو انتخاب کنند برید حیدری
البته یه سروان اونجاست که درجشو کشیدن پایین
بهش می گن فامیلیش در آینده. بچه بازی کرده
سلام به همه دوستان
من ۱ اسفند 1390 اعزاممه به همین قرارگاه خاتمی.
می خواستم بدونم تعطیلات میان دوره ما که تو ایام عید می افته چند روزه؟ آخه شنیدم بعضی پادگان های سپاه عین 13 روز عید تعطیله،آیا این صحت داره؟ممنون میشم پاسخ بدین.
سلام به همه
منم 1 اسفند اعزاممه به همین قرارگاه خاتمی. می خواستم ببینم چطوریاس.
یه سوال فنی هم داشتم: من جوونی کردم تو این برگه اعزام زدم که خودم میام قرارگاه (قبل اینکه بدونم یزده). حالا میخوام ببینم میشه زد زیرش بگم من رو ببرید با خودتون….
ما که فعلا جستیم. ان شالله بت خوش بگذره.
پ.ن: شیطونه می گه یه جوری بیام ساعت 9 ترمینال ببینمت
اگه نمیگفتی و میامدی، سورپریزی میشد برای یه عمر 😀 ،
به هر حال دمت گرم که به فکر منی.
به تو هم خوش بگذره 🙂
داشتم خودمو تو لباس سربازی تصور می کردم کلی خندیدم… آقا ایشالا خوش بگذره…!
مرسی از لطفت، دمت گرم
Nemidonam Matlabe Bala Codingesh Dorost Shod Ya Na Amma Einja Ro Eng Neveshtam Ke Beshe Khond Pass Ghablan Pozesh,
Khemtae Shoma Ali Jan Shoma Alan Iek Roz Khedmatyn Mitonin Nabood Bekeshin Begin Nabood 539 Rooze Dige 😀
Badesham Einke Migan Ie Cheshm Be Ham zadane raste Amma on cheshm dige be dardet nemikhore
سلام
بايد عكست را هم عوض كني ! ديگر فكر نمي كنم اين شكلي باشي!
اون عکس بالا رو؟ این شکلی که نیستم، قراره دوباره این شکلی بشم 😀
سلام. من مهدی حسینی هستم! عمراً اگه شما منو یادت بیاد.
جالب اینجاس که خدمت من 1 هفتس تموم شده.
حق با توئه مهدی جان، یادم نیومد!
وبلاگت و عکسهات رو هم نگاه کردم و باز هم یادم نیومد!
(یعنی بین دوستای من همچین عکاس کاردرستی بوده و من نمیدونستم؟!)
یه کمی راهنمایی بیشتر لطفا 🙂
سلام
خوب فکر کردی؟ یه زمانی تو فرارایانه با رضا و بابک بودم. از اون راه باهم گاهی در ارتباط بودیم. بازم یادت نیومد. نه؟
عکاس کار درست؟ این چه حرفیه بابا. من دارم تمرین میکنم فقط.
نه 🙁 بازم یادم نیومد! کاش توی عکست توی فیسبوک عینک دودی نزده بودی 😉
خوب اشکالی نداره اصلاً . حالا شما فکر کن من یه دوست جدیدم 🙂
سلام شما کی فرارایانه بودین ؟! و یا اینکه حسینی نیستی …
آها! راستی تبریک میگم که سربازیت تموم شده 😀
خوشحالم از آشناییت، باعث افتخار منه 🙂
سلام
از نظر لطفت متشكّرم
انگار همین دیروز بود که داداشم رفت سربازی،فردا پس فردا هم تموم میشه:) امیدوارم واسه شمام همینطور زود و شیرین بگذره، (همچنین واسه همسر گرامیتون:)
آقا داود ! واسه شما زود تموم شده. باید از داداشتون بپرسید آیا واسه ایشون هم زود تموم شده یا نه ؟؟!!!
دقیقا!
خیالتون راحت! سربازی به اینجور آدما سخت نمیگذره! فقط این چند ماه باید سپری شه که سر سه سوت تمومه
(تازه سربازی از دوره دانشجویی که سخت تر نیس!)
آخه سربازی رفتن هم تبریک داره؟؟!!
تبریک گفته به خاطر این که درد و مرض خاصی ندارم که معاف بشم
جواب باحالی بود،خندیدیم!
سلام علی حان،
من به شدت نائل شدن شما به خدمت مقدس سربازی رو تبریک میگم و خوشحالم که خلاصه دردو مرض خاصی نداری!
اما یه چیز جالب اینکه یکی از اقوام ما دستی به بلاگ نویسی داره و دوران آموزش نیز می نوشته روزی رئیس پادگان ایشون رو میخواد و به طور غیر منظتره در مورد بلاگ ایشون شروع میکنه به صحبت کردن و تذکرات لازم رو میده!
خلاصه اینکه مواظبت کنید از خودتان و تا میتوانید خوش بگذرانید 🙂
آره اتفاقا توی فکر این بودم که حالا که دارم با اسم خودم مینویسم، احتمالا باید حواسم به یه سری مسائل باشه. نمیدونی تذکرات اون بابا چی بوده؟
پس شنبه از دورو بر ما گذر مي كنين؟ سالگرد ازدواجمونه ها پس احتمالا هيچ وقت يادمون نمي ره كه شما در اين روز رفتين كه به كشورتون خدمت كنين
خوشحال مي شيم ساعاتي قبل از رهاي شدن زيارتتون كنيم در منزل 🙂
به سلامت رويد و باز آييد
اون كلمهي نامفهوم همانا “راهي” بود :دي
رضوانه جان مگه شما افسریه نیستید؟ اگه دور و بر ترمینال جنوب هستید حتما یه سر بهتون میزنیم 😀