کارآگاه بهمنی و رامین نهار رفته بودند موسیو. به من هم اصرار کردند که بیا ولی حالش را نداشتم و نهار شرکت را ترجیح دادم اما وقتی برگشتند و جریان را تعریف کردند، کلی حسرت خوردم که چرا نرفتهام!
کارآگاه دوربین برده بود که از ساندویچی و احیانا خود موسیو عکسی بگیرد و بگذارد توی پست مربوطه در میز غذا. ساندویچشان را خوردند و کارآگاه خواسته مقدمه بچیند برای عکس گرفتن و شروع کرده به حرف زدن و همینکه به اینجا رسیده که «توی اینترنت هم نوشتهایم»، موسیو برمیگردد و میپرسد: «علیرضا تویی؟»
فکرش را بکنید که قیافهی کارآگاه آن موقع چقدر دیدن داشته! خصوصا که بلافاصله میبیند که موسیو پرینت آن نوشتهی بخصوص در میز غذا را هم در میآورد و کمی هم گله میکند به خاطر محتوای یکی دو کامنت و علیرضا و رامین هم کلی توضیح میدهند که کامنتها را ما نمینویسیم و خوانندهها مینویسند و … موسیو هم با ناباوری پرسیده که «مگه اینترنت هرکی هرکیه؟ هرکی هرچی دلش میخواد مینویسه؟» (یک امتیاز به نفع من که اصرار داشتم کامنتها بازبینی شوند)
اشکال دیگری هم که به نوشتهشان گرفته این بوده که چرا عکس تزئینی که آنجا گذاشتهاند، همبرگر گرد است و موسیو اصلا نان گرد ندارد.
البته غیر از این دلخوریها، موسیو و شاگردش تعریف کرده بودند که چطور بعد از نوشته شدن آن پست، سر و کلهی مشتریهای غریبهای پیدا شده که «میدیدم این مشتری من نیست … میپرسیدم از اینترنت اومدی؟… میگفت آره!»
اقا به این بچه ها بگو موسیو رو اذیت نکنن. اولش کلی بهشون اصرار می کردم بیان بیریم موسیو هی ناز می کردن. حالا می بینم که مشتری شده. نمونش هم این همسایه بغل دستیتونه . همون پسر چاقه !
آقا این قضیه مال کی هست ؟ خیلی خیلی جالب بود . من که رفتم به بن بست خوردم چون بسته بود .
امروز بیستم مرداد 87 😀