چند وقت پیش، یکی از دخترخانمهای فامیل بیمارستان بستری بود و نقاهت را که میگذراند، یک دختر خانم هندی در تخت کناریاش بستری شد.
همان اوایل بستری شدن دختر هندی، یکی از پرستارها به فامیل ما گفت: «خانم مهندس، از این هندیه بپرس ببین شکمش کار کرده یا نه؟». فامیل ما هم نه گذاشت و نه برداشت و پرسید: «is your stomach working?». طفلک دختر هندی کلی ترسیده بوده و با ترس پرسیده مگر من چه مریضیای دارم؟
رفته بودم داروخونه دارو بگيرم دو تا خانم نسخه ميپيچيدن يكيشون. دفترچه ام رو كه دادم يكيشون گفت خانوم اين دفترچه مال خودتونه ؟گفتم بله ، گفت اين داروها براي خودتونه ؟ گفتم بله ، گفت اصلا” بهتون نمي آيد! من ترسيدم گفتم مگه داروهاش خيلي سنگينه ؟ به خدا فقط يك كم گلوم درد ميكنه ! خانومه با تعجب نگاهم كرد و گفت نه اصلا” بهتون نمي آيد ! گفتم تروخدا چي شده بگين! باز با تعجب نگاهم كرد گفت : هيچ چي بابا قيافه تون اصلا” نشون نميدين كه سنتون انقدره!!( حالا انقدرش بماند!)
عجب !!!
خنده بامزه بود