پیرو خبر «آقا اجازه؟؟» دربارهی مرگ ناگهانی یک دختر وبلاگنویس 25 سالهی سعودی، روی لینک وبلاگ مرحومه کلیک کردم…
حاضرم قسم بخورم وقتی کلیک میکردم همهی فکرم این بود که با این عربی شکستهبستهام سر در بیاورم چه نوشته و آیا ممکن است مرگش طبیعی نباشد و … ولی همینکه صفحهی اولش آمد و دیدم که آخرین نوشتهاش دو هزار و دویست و نود و دو کامنت دارد اصلا قضیهی مرگ و احساسات بشر دوستانه و کنجکاویهای کارآگاهانه را فراموش کردم و رفتم توی کف تعداد کامنت!
تا یکی دو دقیقهای داشتم فکر میکردم که اگر من هم (دور از جانم!) یک شب بخوابم و صبحش بیدار نشوم، چند نفر برای آخرین نوشتهام کامنت میگذارند و حالا که کامنتهایم نیاز به Moderation دارند، آیا بهتر است که رمز وبلاگم را توی وصیتنامهام بنویسم تا بازماندگانم بتوانند کامنتهای تسلیت خوانندگان را Approve کنند؟ یا بهتر است بیخیال Moderation شوم و بدون لو دادن رمز، موجبات تسلی الکترونیک خاطر بازماندگانم را فراهم کنم!
خلاصه که وبلاگخوانی و وبلاگنویسی بدجوری معتادمان کرده و فکرمان خیلی درگیر است!
توی همین حال و هوا برخورد کردم به یک بازی وبلاگی وصیتنامه نویسی و در هر دو وصیتنامهای که خواندم بخشی مربوط میشد به انتقال پسوردها به ورثه و توصیههایی در مورد جواب دادن کامنتها و ایمیلها و مثلا پاک کردن چیزهای ناجور از هارد کامپیوتر و …
مخصوصا سفارش میکنم وصیتنامهی لئون را بخوانید که خیلی خواندن دارد!
نه بابا !
به به خیلی مطبوعم
تو سایت اورکات که داشتی عضو میشدی من رو به عنوان وارث معرفی کردی. اگه مردی، فقط یادت نره که وارثت من بودم. هنوز هم، تا جاییکه میدونم، وصیتنامه عوض نکردی. پس هنوز هم هستم. حالا بگو ببینم رمزت چیه؟
منم فکر کردم. دیدم بهتره وصیت کنم . اینم وصیتم:
بعد از مرگم،
غذاهای دانشجویی رو آقای « علیرضا» بنویسه!
غذاهای ابتکاری با آقای « رامین » ، این بار با الهام گرفتن از چاقاله بادام و زغال اخته !
عکس دسته جمعی از عزاداران و میت (!) و هر کدام با میت عکس تکی، با آقای «شهنام»!
ذکر مصیبت با آقای «علی گنجه ای» !
نظردادن در مورد شیوه عزاداری و تست غذاهای مراسم جهت دادن گواهینامه «مطبوع9002» با آقای «مهران کارزاری» !
پخت حلوای « گیاهی » به شیوه ایرانیان باستان توسط آقای « سیاوش» !
توسر زنی و گریه و زاری توسط « Galexy » و « ساورینا» !
وصیت می کنم یک نفر پیدا بشه و همه غذاهایی رو که همسرم دوست نداره (که بالغ بر 100 نوع غذاست) بپزه و هر روز ایشان تناول بفرمایند (بدون نوشابه) و نثار روح این مرحومه فاتحه(!) نثار فرمایند.
به روحم لعنت نفرستید که راضی نیستم !!!
منم بهتره تا نمرده ام، دستور چند نوع حلوا و چیدمان خرما رو توی وبلاگ میزغذا بنویسم !
بیچاره شاید اگر می دونست بعد از مرگش اینهمه آدم میان و نظر می دن، شاید نمی مرد! شاید تا وقتی که زنده بود منتظر بود یک نفر حرفش رو بفهمه و زنهای عرب رو از خونه هاشون بیرون بکشه. عجب !
آخی نازی مردی ولی مردی بگو الکی کامن نزاریم اونموقع سر قبر باید کامن گذاشت اونم الهی نه زمینی البته 100 سال دیگه بلا به دور
1.قرار رو به هم نزن
2. من رمز رو میدونم. فقط عوضش کردی خبر کن.
3.تشریف داشتین حالا!!!!