دکتر ارفعی بر خلاف تصورم خیلی شوخطبع و خوشمشرب بود. ولی میشد تشخیص داد که خیلی سرحال و سردماغ نیست.
دکتر بلوکباشی دعوتش کرده بود به دفتر پژوهشهای فرهنگی تا نظرش را در مورد انتشار کتابش در اینترنت و فراخوان عمومی برای کمک مالی بپرسد. من هم مثل برق و باد خودم را رساندم و دکتر تکمیل همایون هم چند دقیقهای آمد و در گفتگو شرکت کرد.
در مورد انتشار اینترنتی کتابش مخالفتی نداشت ولی میگفت باید نظر مساعد سازمان میراث فرهنگی هم جلب شود چون این سازمان برای چاپ کتاب هزینه کرده است و …
در مورد فراخوان کمک مالی اعتقاد داشت که موسسهی شرقی دانشگاه شیکاگو خیلی راحت قبول میکند که شماره حساب اعلام کند و رسما اعلام کند که قرار است ارفعی به آنجا برود و … ولی خودش چندان امیدوار نبود که کسی کمکی بکند و میگفت قبلا خیلیها بودهاند که قول کمک به او دادهاند و همهشان تو زرد از آب در آمدهاند.
فعلا قرار شده که دکتر ارفعی با موسسهی شرقی تماس بگیرد و دکتر بلوکباشی هم با میراث فرهنگی. به علاوه قرار شد که دکتر تکمیل همایون کسی را بفرستد تا با دکتر ارفعی مصاحبهای کند و جریان «گِلنوشتهها» را برای عموم شرح دهد.
شما بعضی وقت ها به سرعت نور آپ می کنید و روزی حتی چند پست! بعد یک هو غیبتان می زند و نمی نویسید الا به ضرورت. خوندم که یه کمی مریض احوال شدید. امیدوارم خیلی زود خوب بشید 🙂 ائه راستی؟ امروز من لیست وبلاگ های به روز شده ی بلاگفا رو داشتم نگاه می کردم و اسم ” آبدارخونه ” من رو کنجکاو کرد و رفتم خوندم. خیلی جالب نوشته بود و با وجود اینکه کامنتی هم نداشت ولی نوشته هاش به نظرم خیلی جالب اومدن و زدم تو فیوریت. الان دیدم این گوشه شما هم راجع بهش چیزی نوشتید. هوم .. جالب بود.
راجع به کیش هم بد نبود. فقط دو روز آخر طوفانی شد هوا بیا و ببین! طوری که باد آدم رو می خواست از جا بکنه. ولی خوش گذشت. بد نبود جای شما و فاطمه خانم خالی. 🙂