امروز کلی از دست کارآگاه بهمنی خندیدیم!
آقای حسینی (عکس پایین) آمده بود توی اتاقمان و داشت تعریف میکرد که یکی از همسایههایش که همشهری من و کارآگاه است، (من که اهل همهجا هستم، کارآگاه هم زنجانی است) یک آفتابه آب آورده که بریزد توی ماشینش و رادیاتور که پر شده بقیهاش را ریخته توی موتور!
خلاصه قضیه را با کلی آب و تاب و لهجه تعریف کرد و ما هم کلی خندیدیم ولی رامین شرفکندی داشت تلفن حرف میزند و نفهمید. وقتی تلفنش تمام شد، کارآگاه شروع کرد به تعریف کردن ماجرا برای رامین … من هم سرم به کار خودم بود که دیدم حسینی رو به من کرده و یواشکی دارد میپرسد: «[کارآگاه] ترکه؟!» گفتم: «آره چطور مگه؟» معلوم شد کارآگاه که داشته قضیه را تعریف میکرده، به جای «کارتل» گفته «کاربراتور»! و رامین هم چهار شاخ مانده که آبی که توی موتور ریخته شده چطور از توی کاربراتور سر در آورده!!
سلام
ببخشید میخواستم بدونم میشه که آدرس ایمیلی از کارآگاه بهمنی داشته باشم
ما یه جوری با هم هم کاریم البته من تازه کار هستم
اگه می شود به من آدرسی بدهند ممنون میشم چون کاری با ایشون داشتم
با تشکر کارآگاه موسوی
سلام
از سایتتون تشکر دارم
موفق باشید
این همان علیرضا بهمنی هست که!
درود!
وبلاگ “رپ یاس” آپدیت شد.
بیا ببین.
در ضمن یادم رفت بگم موفق باشید.
بدرود…
http://1yas.wordpress.com
درود!
با پست جدید به روزم.
بیا ببین.
http://1yas.wordpress.com
بدرود…
بابا من نگران این بشر شدم علی کجایی یه خبر بده موبایلشم خاموشه آخه
خیلی جالب بود کلی خندیدم. به کاراگاه سلام برسون
شیراز رفتید؟ خوش بگذره! سفر به سلامت. سلام مارو به دخترعمو های دوقلوی همسر گرامی برسونید و از قول من کمی باهاشون بازی کنید 🙂
سلام دوست عزیز.خسته نباشید
من وبلاگ شمارو لینک کردم.
خوشحال میشم به بنده هم سر بزنید.
http://1yas.wordpress.com
این یکی یه هلامت تعجبه که مدتها میشه تو گلوم گیر کرده بود.از اون روزی که زینب زنگ زده بود خوابگاه و سوالاتی در مورد لینوکس می پرسید.. من همین جور هاج و واج مونده بودم که نکنه شما دستورات لینوکس رو قورت داده بودین؟
امتحان کارگاه کامپیوتر OPEN BOOK بود..من اگه همچین داداشی می داشتم به جای کتاب و جزوه داداشمو سر جلسه امتحان میاوردم!!!
آبی باشین..خداحافظ
!(دومی)
سلام.اون علامت تعجب نظرم در مورد خاطره ای بود که تعریف کردین..
!
به کاراگاه بگو تقصیر من نبود ناصر دید کللی خندید و یه دفعه رفت فکر کنم فکر شیطانی داره
رفیق ما تو سرزمین آفتاب و دختران طلایی معتاد خوندن این وبلاگت شدیم. به کاراگاه و رامین هم سلام ما رو برسون.