هر چه درد و بلای سرهنگ (؟) سلمان رضایی است بخورد توی سر افسر راهنمایی رانندگی سر عباسآباد!
امروز، خواهرم که دانشجوی دانشگاه سنندج است، داشته با اتوبوس برمیگشته که اتوبوسشان نزدیکیهای قروه چپ میکند. خواهرم طوری نشده و بقیهی مسافران هم انگار خیلی آسیب جدی ندیدهاند…
بعد از سانحه، این جناب سرهنگ سلمان رضایی که خودش اهل سنقر است و افسر مرزبانی بانه است و آمده بوده قروه که به مادرش سر بزند، از راه میرسد و خواهرم و یک دانشجوی دیگر را با ماشین خودش میبرد تا قروه و میسپارد دست یک خانواده تا برسانند به خوابگاه در سنندج.
غیر از اینکه توی راه چقدر تعارف میکند و چقدر راهنماییهای سودمند ارائه میدهد، بعد از راهی شدن خواهرم هم با موبایل با او در تماس بوده تا مطمئن شود که سالم به خوابگاه رسیده و کلی هم اصرار میکند که با خانواده بیایید بانه و …
واجب شد بهار 87 یک سفر بانه برویم برای از نزدیک دیدن چنین پلیس وظیفهشناسی…
آره والا از این پلیس هایی که چند وقته کارشون شده مبارزه با تبرج سر چهارراه ها یه همچین پلیسی واقعا نعمته..آدم یاده فیلم های پلیسی کشورهای..می افته!
اوه بلا به دور خدارا شکر به خیر گذشت
آنچنان هم بي آسيب نبود.خوشبختانه كشته نداد اما 19 نفر مجروح داشت كه بعضي ها رو با آمبولانس به سنندج اعزام كردند.من خودم بيمارستان قروه بودم.
از شاه فینقیلی به سردار بزرگ
چیزه
اگر رفتید بانه و دیدید واقعا میهمان دوست و وظیفه شناس می باشد ، بی زحمت یک تلگرافی هم به ما بزنید تا ما نیز به اتفاق اهالی دربار برای زیارت ایشون به منزلشان آمده و چند هفته ای آنجا اطراق نماییم
( نیشمان را تا بناگوش باز می کنیم )