بالاخره پنجشنبه شد و رفتیم افرای بیضایی را دیدیم. جایمان در بالکن دوم تالار وحدت خیلی راحت نبود و تمام دو ساعت و ربع نمایش سرمان را 90 درجه به سمت چپ چرخانده بودیم و تازه به جای صورت بازیگران فرق سرشان را میدیدیم.
انتظار داشتیم چیزی ببینیم توی مایههای «شب هزار و یکم» با همان دیالوگهای سنگین و انبوه اطلاعات تاریخی/اسطورهای/شاهنامهای. ولی برعکس انتظارمان متنی خیلی ساده و روان بود (به قول مینا: احمدینژادی!) در فضای دههی پنجاه.
ما که صاحبنظری نیستیم در تئاتر و سینما و فقط یک تماشاچی آماتوریم ولی افرا خیلی به دلمان چسبید و حتی هوس کردیم یک بار دیگر (البته این دفعه از هر جایی بجز بالکن دوم) به تماشایش بنشینیم.
داستانش این است که افرا سزاوار (مژده شمسایی) خانم معلم جوان و جدی و وظیفهشناس و خوشبرخورد و نیکدستی است که پدرش حین انجام وظیفهی نظامی کشته شده است و همراه مادر (سهیلا رضوی) و برادرش برنا (محمدرضا زادسروند) و خواهر خردسالش، اجارهنشین اندرونی سابق یک شاهزاده خانم پیر قاجار (مرضیه برومند) هستند. شاهزاده خانم که دوست دارد افرا همسر پسر ناقصالعقلش (افشین هاشمی) شود مشکلاتی برای افرا پیش میآورد و همهی اهل محل بجز افسر در شرف بازنشستگی شهربانی (هدایت هاشمی) و آقای ارزیاب (بهرام شاهمحمدلو)، از او و خانوادهاش رو برمیگردانند….
ها! مینا! پس برای «ملاقات بانوی سالخورده» که بلیط میخری یه جای خوب بگیر! 😉
تاخیر داشتی بالام جان
اگر نمایش اپرا یا نوازندگی بود از هر جا می دیدی فرق نمی کرد چون صداشخصیت اصلی می بود ولی در تئاتر از فرق سر شخصیت ها(اونهم در حالت یکوری) چیزی دستگیر آدم نمیشه!مثل اینکه آدم به یک باغ زیبا از بالکن خونش نگاه کنه و نتونه لابلای درختهاوگلهاقدم بزنه و از نزدیک با تک تک اونا ارتباط برقرار کنه . به نظرم دیدن نمایش از اون بالا درصد همذات پنداری بیننده با شخصیت هارو که جوهره اصلی تئاتره , پایین میاره.
بگذریم از خشک شدگی پشت و گردن روز بعدش که تا حالا هم ادامه داره!