1- اعلیحضرت فینقیلی، عکسی از ما در آرشیو عکسهای تاریخیشان پیدا کردهاند که ملاحظه میکنید.
2- با مهدی مشکریز تلفنی صحبت کردیم و کاشف به عمل آمد، صبح دوشنبه که از خانهی ما بیرون رفتند به قصد ترمینال جنوب، تا شش عصر در همان ترمینال منتظر اتوبوس بودهاند و بالاخره یک بلیط «ایستاده» به مقصد بروجرد گیر میآورند و ساعت چهار صبح میرسند خانهشان.
3- طبق ضربالمثل «هر کی به فکر خویشه …» ما هم در این سرمای بیسابقه و مملکت نیمه تعطیل و چه و چه … فقط نگران این هستیم که نکند پنجشنبه به خاطر سرما تئاتر افرای بهرام خان بیضایی لغو شود.
بلیط ایستاده از صیغه هایی است که مدیون این مطلب تو هستم. عقلم قد نمی داد که اینجوری با جان مسافران شوخی می شود چون در هر حادثه احتمالی، قربانیان بیشتر مفروض سرنشینانی هستند که کمربند ایمنی نبسته اند تا چه رسد که اصلا جایی برای نشستن نداشته باشند. راستش خیلی دلم بدرد آمد اما چه بگویم…؟
این قضیه بلیط ایستاده کمی مقدمه دارد. قبلش باید این مطلب را خوانده باشید:
http://www.ganjei.com/1386/10/16/snow-and-afra
سلام
1- هر روزه وبلاگ را چک می کنم و روزی که غیبت داری احساس نامطلوبی به من دست می دهد که آیا کارش زیاد است؟ آیا بیمار است؟ و آیا بی نظم؟ و آیا به مخاطبها بهای لازم را نمی دهد؟ و…؟
2- در موضوع “سبیل” می خواستم توجهت را جلب کنم که سبیل علامت “جنسیت” مردانه بود و میزان اهتمام اشخاص به سبیل و زینتهای مربوطه در این کادر جای تأمل دارد. من شخصا بیاد دارم که یکی از شکنجه های معمول در ساواک زدن یا سوزانیدن سبیل افراد بود. این جدا از زندانیان م-ل که سبیلشان علامت اقتدا و ارادت به استالین هم شمرده می شد. نوعی آرم سیاسی ایدئولوژیک
3- تشابه اسمی علی خان گنجه ای با جد اکبر جنابعالی جالب است. حاج علی پدر “آقا هاشم” که هرروزه عکسش را می بینم
قربانت
ایران جان،
1- اتفاقا من هم با کامنتهای شما چنین ارتباطی دارم. وقتی چند روز میگذرد و کامنتی نمیگذارید نگران میشوم. مخصوصا که یکبار غیبتان زده بود و بعدا فهمیدم که چشمتان ناراحت بوده.
2- زندانیان «م-ل»؟ اصطلاحی است برای توده ای ها؟
3- متوجه نشدم. یعنی عکسی از جد اکبر دارید؟
سلام و سپاس
“م-ل” اختصاری “مارکسیست لنینست” است. شامل توده ای ها هم می شود اما اواخر، توده ایها کمتر از -مثلا- هواداران چریکها و… به سبیل مقید بودند.
خیر! منظورم تنها این بود که شباهت اسمی تداعی می کند که یعنی احتمالا جد بزرگ هم یک مردی با همین تیپ و هیبت بود. من متأسفانه عکسی از این دست ندارم.
قربانت
چه باحال!
دکتر خلبانم میزاشتی براش d: