«برگ وابستگی جاوید» که روی این کارت نوشته شده، معنی میدهد «کارت عضویت دائم»! سال پنجاه و دو بوده است و اوج نهضت «سره نویسی»!
«برگ وابستگی جاوید» که روی این کارت نوشته شده، معنی میدهد «کارت عضویت دائم»! سال پنجاه و دو بوده است و اوج نهضت «سره نویسی»!
اخبار روز
آرشيو اخبار
يك تحقيق تاريخي مذهبي از خان احمد باشت (به قلم طلبه اميد گنجه اي )
همیشه ی ایام که از باشت به دوگنبدان و بالعکس تردد داشتم، وقتی به خان احمد می رسیدم و نگاهم به بنای باستانی آن دوخته می شد در فکر فرو می رفتم که : روزگارانی کسانی در این آبادی زندگی می کردند ولی امروز جز خرابی و تابلویی که نشان از حیات باستانی این منطقه دارد ، از آنها چیزی باقی نمانده است ، این یک مطلب. مطلب دومی که ذهنم را به خودش مشغول می کرد نام این منطقه بود؛ ” خان احمد”. از وجه تسمیه این نام چیزی دستگیرم نشد ولی احتمال می دادم این نام چندان قدمتی نداشته باشد بر خلاف منطقه که در تاریخ از آن بارها نام برده شده است ولی نه با نام خان احمد! اگر تلفظ نام این منطقه را بررسی کنیم متوجه می شویم که این دومعادل چندان قرابتی ندارد.(خان احمد*خونَحمات) .بله نکته مبهمی که محققین را دور زده است و آنها را سر در گم کرده است در تلفظ لٌری این نام خوابیده است، اما شواهد به همین نکته ختم نمی شود و دیگر شواهدی هم هستند که ما را یاری می کنند. مدتی پیش مشغول مطالعه ی مسیر حرکت حضرت ابالحسن الرضا علیه السلام بودم از مدینه تا مرو ، از مدینه تا اهواز منازل سفر را همراهی می کردم و از اهواز به ایذج(ایذه) وازآنجا به أرجان یا بهبهان . هر چه به سلسله جبال زاگرس و یا بهتر بگویم کوه گیلویه نزدیک می شدم شوقم برای مطالعه بیشترمی شد ، چرا که تا بحال به جز یک مورد از کسی نشنیده بودم که امام علی بن موسی الرضا ازمنطقه ما عبورکرده باشد و منطقه ما هم،قدمگاه معصوم باشد(البته این مورد استثناه هم شنیدنی است). اینکه حضرت از أرجان طی طریق کرده باشند ازمسلمات تاریخی است چرا که درمنابع این خبر وجود دارد که ایشان ازپل اربق یا اربک درأرجان قدیم عبورکرده اند و دربهبهان هم قدمگاهی موسوم به قدمگاه امام رضا علیه السلام وجود دارد . از اهواز تا فارس 24منزل(منزل یعنی محل نزول کاروان)ودرمجموع 102فرسنگ راه بوده است،که خان حماد یکی از منازل بین راهی وتقریبا میانه راه اهواز به شیراز است ابن خردادبه صاحب کتاب المسالک والممالک در اثبات 102فرسخ بودن فاصله ی بین اهواز وشیراز اینگونه بیان می دارد : “من سوق الأهوازالی حوبرول فرسخان … ومن مدینه أرجان الی داسین سبعة فراسخ ومن داسین الی بندق ستة فراسخ ومن بندق الی”خان حماد”ستة فراسخ … . که اگر این فاصله را حساب کنیم 62فرسخ می شود که طبق تحقیقات درقدیم هرفرسخ حدود 5تا6کیلو متر امروزاست یعنی چیزی حدود300 کیلو متر که دقیقا از اهواز تا خان احمد 300کیلو متر است.اما باید ثابت کنیم بندق یا فندق کجاست؟در لغت نامه دهخدا در توضیح لیشتر می نویسد:شهرکی است ازجبال(زاگرس) با هوای درست وبسیار کشت ، ازآن بندق خیزد (حدودالعالم) و بعید نیست که نام محصول غالبی آن درآن زمان بر منطقه اطلاق می شده است. پس با توجه به توضیحات مختصر این گمانه تقویت پیدا میکند که “خَُونَحمات” ما، همان” خان حماد”ی است که در منابع معتبر تاریخی مثل المسالک والممالک ، الخراج ، فارسنامه بلخی ، صورة الارض ، نزهةالمشتاق و…از آن یاد شده است. مدتی پیش در مورد خان حماد مطالعه می کردم که دریکی ازسایتهای معتبر به نام بنیاد دایرة المعارف اسلامی به این مطلب برخوردم: “به گفته فسایی در دوره ناصرالدین شاه طول ناحیه باشت از قریه أنّا تا قریه لیشتر چهارده فرسنگ وعرض آن از قریه پیچاب تا خان حّماد(دو فرسنگی مغرب شهر باشت)شش فرسنگ بود.” امروزه نام برخی آبادی های آن مانند خان حماد که در کتابهای جغرافیای قدیم آمده در نقشه های جغرافیایی دیده نمی شود. بله؛علت موجود نبودن نام چنین منازلی تغییر نام آنهاست که نیکوست سعی شود نام آبادی ها وشهرها حفظ شود تا آیندگان در گمانه زنی های تاریخی خود دچار گمراهی نشود.و چه بهتر است که جوانان ودانشمندان محلی به تحقیق این موارد قیام کند چراکه: 1) به زبان محلی و داستانهای شفاهی گذشتگان آگاه ترند. 2) عشقی که به وطن خود دارند آنها را به تحقیق متقن سوق می دهد. در پایان ضمن آرزوی موفقیت وسلامتی برای خواننده محترم، توجه شما رابه بیانی گهربار از مولای متقیان امیرمؤمنان در وصیت به فرزندشان امام حسن علیه السلام، جلب می نمایم: فرزندم ،من هر چند عمر پیشینیان را یک جا نداشته ام ، ولی در اعمال آنها نظر کردم ، در اخبارشان اندیشه نمودم و در آثارشان به سیر و سیاحت پرداختم ، آنچنان که گویی همچون یکی از آنها شدم بلکه گویی من به خاطر آنچه از تجربیات تاریخ آنها دریافته ام با اولین و آخرین آنها عمر کرده ام. قم مقدسه امید گنجه ای//@@@@@@// منابع : 1) نهج البلاغه . 2) تفسیر نمونه،ایت الله ناصر مکارم شیرازی . 3) المسالک و الممالک ، ابن خردادبه ،چ دخویه لیدن 1967. 4) فارس نامه ناصری ، حسن بن حسن فسایی ،چ منصور رستگار فسایی ، امیر کبیر 1364. 5) لغت نامه دهخدا . 6) جغرافیایی تاریخی هجرت امام رضا علیه السلام از مدینه تا مرو ، جلیل عرفان منش ، چ انتشارات آستان قدس رضوی ،چ ششم. 7) صورة الارض ابن حوقل 367، ه .ق. 8) حدود العالم ، مؤلف گمنام ،372 ه.ق.
6 خرداد
——————————————————————————–
آرشيو اخبار
سلام من امید گنجه ای هستم
شما کجایی هستید
سلام امید جان همشهری 🙂
لینک «درباره من» رو کنار صفحه بخون
سلام. خوشحالم که کسی به این مسایل فامیلی پرداخته است. امید است یک مجموعة کامل بدست آید چون نوعی منعکس کردن گوشه ای جالب از تاریخ معاصر ایران است. دوم اینکه برای من -الااقل- به عنوان یک خواننده فرصتی است که با “علی گنجه ای” اختلاط کنم با لذتها و استفاده هایش. خدا را سپاس.
اما من نمی دانم با چه مفهمومی از کلمه “شورشی” با من موافق هستی. اما منظور من از “شورشی” در بارة ایشان دگم شکنی و قدبرافراشتن در مقابل کهنگی بود با استقبال لرزهای خربزه خوردن. اگر نصیب شد روزی به مواردش اشاره خواهم کرد که از 5-6سالگی اش بیاد دارم با یک دنیا نمک و شیرینی. در فامیل شما “شورشی” کم نیست و شاید عام باشد اما هرکسی باقتضای ادراکهای -اغلب- شریف که برخوردار شده بود. این خیلی دوست داشتنی است مگر نه!
من تکیه کلام “مگر نه!” را از دوستان شیرازی خودم یاد گرفته ام. آیا “همسر گرامی” تأیید می کند. البته من آموخته های یزدی چندی هم در چنته دارم. یکی “شولی” است که هنوز نصیبم نشده بخورم فقط “وصف العیش نصف العیش”.
دقیقا من هم شورشی را به همین معنا به کار بردم.
برای خیلی ها این که «همه» فلان کار را میکنند دلیل موجهی برای انجام دادن آن کار است اما یک شورشی باید حتما دلایل قانع کننده تری برای پذیرفتن یا رد کردن امری داشته باشد.
آقا جمال دوست داشت و دارد که همه چیز را طبق منطق خودش بسنجد و به نتایج این سنجش عمل کند. این روش البته به قول امروزی ها خیلی «پرهزینه» است. همان لرزهای خربزه خوردن که شما اشاره کرده اید.
آیا می دانی که این “آقا جمال” یک شورشی جدی و مقبت هم بود با انتخابهای شگفت و گاه متناقض اما حاصل کار، یک شخصیت خودساخته و مستحکم. چیزی که “سره نویسی” نامیدی، در محتوی یکی از نمودهای همین روح ناآرام شورشی بود. می توانی از خودش بیشتر بپرسی. شاید هم “تواضع” نگذارد خودش را دقیق تفسیر و برایت تعریف کند.
«شورشی» خیلی تعریف دقیقی است از شخصیت پدرم!
خوب اونها هم از اونور افتاده بودن! تا افراط نباشه تفریط هم نخواهد بود
پس چرا من چیزی نمیبینم؟
سلام علیک از صبح کجا بودی بابا دلمون گرفت
میگم این آقاجمال بد جوری شبیه داداشته نه ؟!