بنزین برای مسافرکش جماعت حکم صحرای کربلا را دارد برای روضهخوان جماعت… یعنی صحبت از هرجا که شروع شود به همینجا ختم میشود. مخصوصا این قضیه در مورد موتوریها بیشتر صدق میکند چون هم بیشتر در مضیقه هستند و هم نرخ کرایه بیشتر توافقی است و توجه دادن مسافر به مصائب بنزین میتواند امتیازی باشد در چانهزنی آخر کار…
امروز که داشتیم کیف به جیب از هفت تیر برمیگشتیم، موتورسوار محترم شروع کرد به صحبت در مورد فضایل اخلاقی بعضی آدمها و اینکه هنوز هم آدم خوب پیدا میشود و اینجور چیزها… حالا هرچه دارم فکر میکنم که این قضیه را چطور ربط داد به سهمیهبندی سوخت…؟ یادم نمیآید!
هرکس توانست یک داستان کوتاه بنویسد (آنقدر کوتاه باشد که از هفتتیر تا میدان تختی بشود تعریفش کرد) که با ذکر فضائل اخلاقی انسانها شروع شود و به سهمیهبندی سوخت ختم شود، جایزه دارد.
یکی بود یکی نبود یه آدم خوبی بودکه ماشینش بنزین نداشت آخه سهمیه بنزینش تموم شده بود قصه ما به سر رسید آقاهه هم چون بنزین نداشت به هیچ جا نرسید