دقایقی بعد از پست قبلی مخ علیرضا بهمنی خورد و پروژه بالن علمی فرهنگی ما کلید زده شد.
این پروژه ملی میهنی فعلا در فاز جمع آوری اطلاعات است (لعنت به قبر پدر هر سرور وبلاگ فارسی که non-breaking space نداشته باشد… زجری است برای یک آدم وسواسی مثل من). تقسیم کار در این فاز این است که من گوگل بازی را انجام میدهم و شماره تلفن پیدا میکنم و کارآگاه بهمنی تلفن میزند و اطلاعاتی به دست میآورد در این حد که مثلا از جهاز همسر سابق آدم نگون بختی که تلفنش را پیدا کرده ایم چند تا استکان لب پریده مانده است. خدا نصیبتان نکند که یکبار کارآگاه زنگ بزند و سوالی ازتان داشته باشد.
فعلا در این حد فهمیده ایم که بالنهای هلیومی تبلیغاتی که در بازار است، اگر چه به راحتی میتواند بار دو کیلوگرمی دوربین و بند و بساطش را تا ارتفاع 400-500 متری بالا ببرد ولی قیمتش در حد بضاعت ما نیست. یعنی یک بالن چهار متری هفت میلیون تومان آب میخورد و برای بالا رفتن سه کپسول هلیوم میخواهد یکی صد و هشتاد هزار تومان و تازه سه بار هم بیشتر نمیشود هوایش کرد و بعد از آن پارچه اش میگوزد.
یک انتخاب دیگر استفاده از هواپیماهای مدلی است که بعضیهایشان دوربین دیجیتال هم دارند و با یک کانال رادیویی اختصاصی میتوان به دوربین دستور داد که عکس بگیرد. هواپیماهای مدل الکتریکی به باند پرواز نیازی ندارند و از روی دست هم میشود هوایشان کرد ولی ارتفاع و مدت پروازشان محدود است و باید دید که آیا اصلا لنز دوربین دیجیتالشان آنقدر واید هست که بتواند از آن ارتفاع عکسی از همه قلعه رودخان و کوه و جنگلش بگیرد یا نه و آیا اصلا دوربینشان کیفیتی دارد که به زحمتش بیارزد یا نه. هواپیماهای بنزینی بیشتر ارتفاع میگیرند و بار بیشتری هم میتوانند حمل کنند ولی هم به باند پرواز نیاز دارند و هم قیمتشان ظاهرا به جیب ما نمیخورد.
حالا از یک طرف باید دنبال یک بالن خوش قیمت و پدرمادردار خارجی بگردیم و طرف دیگر برویم دوربین این هواپیماهای الکتریکی را تست کنیم ببینیم چه تحفه ای است.
سلام
بابا صبر کن مابرسيم بخونيم
من که نفهميدم اين پروژه برای چی هستش در هر صورت ما هم بازی
شهنام