ناصر خسرو در سفرنامه مینویسد:
«دوازدهم محرم سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه [=438] از قزوین برفتم و به راه “بیل” و “قباق” که روستاق قزوین است. و از آنجا به دیهی که خرزویل خوانند. من و برادرم و غلامکی هندو که با ما بود زادی اندک داشتیم. برادرم به دیه رفت تا چیزی از بقال بخرد. یکی گفت که چه میخواهی بقال منم. گفت هرچه باشد ما را شاید که غریبیم و بر گذر. گفت هیچ چیز ندارم [!] بعد از آن هرکجا کسی از این نوع سخن گفتی، گفتمی بقال خرزویل است»
دیه خرزویل الان اسمش هرزویل است و یک سرو سه هزار ساله دارد که در سفر اخیر دیدیم. البته آن «دیهی» که ناصرخسرو دیده در زلزله رودبار و منجیل نابود شده و روستای جدید در کنار همین سرو ساخته شده.