نزدیکیهای گهوارهی دید، جایی هست به نام «چاه مرتاض علی». بعضیها میگویند «چاه مرتضی علی» ولی همان اولی درست است.
آسانترین راه رسیدن به چاه اینطوری است که بروید تا گهوارهی دید و جاده اسفالتهی پشت گهواره را بگیرید و بروید تا انتهایش که برسید به چ.م.ع. و چنین ساختمانی را ببینید:
ساختمان تازه مرمت شده ولی قدمت دارد. توی سایت مدارک میراث فرهنگی، یکی عکس قدیمی از بقعه هست به این شکل:
خودِ چاه داخل این ساختمانِ تازه-بازسازی-شده است و یک سردر نسبتا قدیمی دارد این شکلی:
زیر آن فرش ماشینی «بسم الله الرحمن الرحیم» یک کتیبه هست به تاریخ 1328 قمری (کمی کمتر از 100 سال پیش. یک سال بعد از پیروزی مجاهدین و فتح تهران و فرار محمدعلی شاه قاجار). چند کتیبهی دیگر هم دور تا دور ورودی و اطراف آن هست که معمولا خیلی محو شدهاند و به سختی خوانده میشوند. فهرست کتیبههای بنا را در همان سایت مدارک میراث فرهنگی ببینید: «چاه مرتضی علی در شیراز»
طبق نوشتهی این مقاله قدیمیترین کتیبه این بنا مربوط به سال 1012 قمری است (دوران صفوی) اما من آن را ندیدم.
اما خود چاه یک غار طبیعی است با شیب خیلی تند که در حال حاضر پله برایش ساختهاند و برای تامین روشنایی معمولا دور و بر ورودی شمع نذری پیدا میشود و از طنابهایی که به دیوارهای اطراف نصب شده هم میتوان برای پایین رفتن کمک گرفت.
یک عکس دیگر هم از چاه ببینید که با نور شمع روشن شده (زمان نوردهی را خیلی زیاد گرفتهام وگرنه با این شمعها به زور میتوانید جلوی پایتان را ببینید). تقریبا 15 پلهی تند رو به پایین و بعد یک راهروی مسطح رو به جلو.
ته آن راهرو مسطح، فضای نه چندان بزرگی هست به ارتفاع 150 تا 180 سانتیمتر که وسطش یک سنگ یادبود نصب است. معمولا روی سنگ چند شمع روشن میبینید.
روی سنگ نقش یک شمع کشیدهاند. توی شعله نوشته است : «یا هو/ ای تو را با هر دلی رازی دگر». بالای تنه شمع نوشته: «حضرت مرتاضعلی شاه که در قرن دوم هجری در این مکان بوصال معشوق رسید». زیر این نوشته هم غزلی از حافظ هست با مطلع: «گلغذاری ز گلستان جهان ما را بس» پایین سنگ تاریخ نصب آن را نوشته اند: «به تاریخ 26 تیرماه 1372».
البته «قرن دوم هجری» نباید درست باشد و نامهای «ایکس-علی-شاه» بیشتر از 300-400 سال قدمت ندارند. یا چاه مربوط به دوران صفوی است (احتمالا همان سال 1012 قمری) یا قبل از آن زمان اسم و کاربری دیگری داشته است.
اولین بار سال ۵۴ از چاه دیدن کردم. سالهای دهه ۶۰ مرتبا انجا رفته ام. بعد از تعمییر در سالهای اخیر بسیاری یادگاری های نوشته شده با مرکب محو گردید. بنای اثر چه از آئین مهر یا آل بویه یا ساسانی، تغییری در ذهن مردم شیراز ایجاد نمیکند. اینجا چاه مرتاض علی است و شیرازی که در آن تا قرن ششم هزار عارف آرمیده اند تفاوتی ندارد که این مرتاض علی بوده یا مرتاض علی شاه. اولین بار است که میشنوم خُرابه مهری در ار تفاع بنا شده باشد.
من دیشب اونجا را بازدید کردم . من ده سالم است وبا خواهرم و دوستانش و استاد موسیقی او به اونجا رفتیم . استادش کمی دیوانه است . ما همه جا را تاریک کردیم تا تمرکز کنیم اما ما بچه ها چشامونو باز کردیم همه متوجه نوری روی سنگ ها شدیم . من بانور فرا بنفشم روی اونجا گرفتم و دیدم لکه ها فسفر روی همه جای سنگ ها است . ما نمی دونستیم که اینها چجوری بوجود امده اند. اما شاید نوع سنگها ینطوری بوده، شاید برای این بوده که تا حالا نور مستقیم خورشید به او نخرده ، … من از شما میخواهم که نظر بدهید و اونجارو دوباره بازدید کنید.
ممنون از توضیحت. دفعه بعد که بازدید کردم حتما دقت میکنم.
ایشالا خدا استاد موسیقی خواهرت را هم شفا بده 😉
سلام وقت بخیر من اطلاعاتی در مورد چاهی مربعی شکل در بالای کوه کوهپایه میخوام چون هیچ حای در موردش نبود ولی با تحقیقاتی که کردم و از زبان ها قدمت این چاه خیلی قدیمی و عمق این چاه نامعلوم هست فقط در خاطرات و دست نوشته ها مطلبی یافتم که در زمان قاجار در این چاه کاه رنگ شده ریختن و این کاه رو چند هفته بعد در دریا دیده شده .و جای خوندم که چون مردم از این چاه وحشت داشتن و ان را ساخت اجنه میدانستن سنگ اسیاب بزرگی در ان انداختن تا راه ان را مسدود کنه ولی اطلاعات عمر و عمق و… این رو اگر داشته باشین ممنون میشم
مکان این چاه کوه هفتتنان نیست و در ورودی سعدی قرار داره
چاه دختر یا چاه بندری
در قعله پهندژ بر بلندای کوه مشرف به باغ دلگشا
تنها سازه شبیه به آن در تخت جمشید یافت میشود
قدمت به عهد ساسانی یا هخامنشی
مردم عادی در افسانه ها میگویند که این چاه به بندر گمبرون راه داشته ، راه فرار از قلعه بوده
شما سرچ کنید چاه قلعه پهندژ اطلاعات مفیدی بهتون ارائه میشه
قسمت ورودی چاه اطاق کوچکی سمت چپ پله قراردارد که معروف به چهل خونه میباشدویادم هست که مدتی در همین اطاق سکونت داشتم وشبی برف زد و تاصبح ازسقف چکه میکرد و فردای اونروز سقف رو ترمیم کردم که بعدها کلا ترمیم وبازسازی شد و درحکایات وروایات آمده که حضرت حافظ چهل شب درآنجا سرکرده و درشب چهلم خواب عجیبی میبینه و زمانی که ازخواب بلندمیشه این شعر بهش الهام میشه که محتوای خواب روبه تصویرمیکشه.
دوش وقت سحرازغصه نجاتم دادند
وندرآن ظلمت شب آب حیاتم دادند…
ضمنا دربالای سنگ قبر حضرت مرتاض علی حفره ای هست که نسیم خنکی روازداخلش احساس میشه کرد.این بنااگردرهرکدام ازکشورهای دیگه بود بسیار موردتوجه وحمایت مردم قرارمیگرفت.
باتشکراز جناب گنجه ای وبقیه دوستان
دوست عزیز و گرامی.
در جستجوی تصاویر و مطالب درباره این مکان به سایت و نوشتههای شما برخوردم. اولا که از دیدن مشخصات این مکان و تصاویر گویای شما واقعا شگفت زده شدم.
بنا به گزارش ابولقاسم پرتو این مکان یکی از معدود مهرابهها یا پرستشگاههای مهر در ایران است که تخریب نشده و هنوز پابرجاست و عجیب مشخصات عینی و مشهودی است که با پرستگاههای مهری اروپا دارد.
موضوع جالب دیگر در خصوص این مکان نام کوه هفت تن است که پیوند جدا نشدنی عدد هفت و مهر پرستی را یادآوری میکند!
مهر پرستی [بغ مهر یا خورشید] آیینی بسیار دیرینه با منشاء ایرانی است که قدمتی بسیار دیرنتر از زرتشت دارد و بسیاری از باورهای آن در مسیحیت نمود پیدا کرده است. بسیاری دیگر از این آموزه ها به تصوف ایرانی وارد شده و به حیات خود ادامه میدهد.
شب یلدا ، شب تولد بغ مهر یا اله روشنایی است که در انقلاب زمستانی اتفاق افتاده است. شبی که روشنایی متولد میشود. معنی یلدا در سریانی شب زایش است.
اینکه روی سنگ قبر عبارت قرن دوم نوشته شده اتفاقاً درست و به جا مینماید زیرا این آیین بعدها در تصوف استمحال یافت.
از گزارش شما بسیار ممنون و سپاسگزارم.
همیشه خوش سفر باشید
لطف دارید. ممنون که وقت گذاشتید و توضیح دادید.
درود برشما کاملا درست هست این معبد میترا است گهواره دید هم که در نزدیکی آن است آتشکده بوده که امروز با برج دیدبانی اشتباه گرفته شده به موازات این دو اثر چاه پهندژ روبروی باغ دلگشاه هست که آنهم گور دخمه هست گور دخمه و آتشکده سبک بناهای مانند خود در دوره ساسانی دارند اما معبد مهر به دلیل خراب شدن و تغییر کردن در دوره های متفاوت معلوم نیست به چه دوره ای تعلق دارد اما از کتیبه های تخت جمشید مردمانی معروف به مردمان سرزمین خورشید مشرف بر جلگه شیرازیش (شیراز کنونی ) در دامنه این کوهها زندگی میکردند که در تخت جمشید کار میکردند و جالب اینکه قسمتی از این رشته کوه در شیراز هنوز به اسم بر آفتاب شهرت دارد
به همراه دوستان بچگي انجا رفتيم خيلي تشنه بوديم
يك أب انبار بغلش بود واز ان اب خورديم مريض شدم
دوست شيرازي من نادر محمدي نژاد مرا برد انجا از كودكي به انجا ميرفته من متولد ١٣٤٩ ميباشم اردوان كوهپايه
این بنا در شیراز-دروازه قرآن/ کوهپایه قرار دارد.
خیلی جای تنگیه به زحمت میتونی واردش بشی.
موقعی که وارد شدم دیدم درویشی اونجا نشسته و دف میزنه.
سکوت زیبایی اونجا وجود داره صدای تنفس خودت رو میشنوی.
من که اونجا از فکر دنیا و مادیات اومدم بیرون خیلی جای خوبی بود خیلی..
خیلیها به اسم ریاضت و خلوت گزینی مثل … دنبال سولاخی شکاف سنگی …میگردن که خودشون رو گم گور کنند وبگن ما درویش هستیم و تارک دنیا. ول کن قربونت برم.درویش واقعی مولا علی بود که توی اجتماع زندگی میکرد و خودش رو از هواهای نفسانی دور نگه میداشت. یاحق.
قربون چشات داداش گلم حضرت علی ع وحضرت محمد ص میرفتن غار حرا چیکار میکردن قبل از بعثت پیامبر،جز این بود که میرفتن با خالق خود راز ونیاز کنن؟بعداز ریاضت کشیدن چشمه های دل به زبان باز میشه که میشه قرآن رو نوشت وجبرییل رو بی واسطه دید میشه شعر گفت و پند داد مثل حافظ….
پس یعنی این سنگه سنگ قبر نیست؟؟؟؟؟
به ما سر بزنید
پی آواز حقیقت
من سالیان پیش یک بار با پدرم از این بنا بازدید کرده ایم،اون زمان حالت دخمه مانند داشت،وقتی پایین می رفتی به سختی می شد نفس کشید، یه سنگ بود که توش یه سوراخ های ریز داشت، اون راهنمایی که همراه ما بود یه مهر همراه خودش اورده بود، گفت در دل خودت یه ارزو می کنی بعد سنگ یا مهر به اون سنگ بزرگه می کشی اگر بچسبه ارزوت بر آورده می شه، ما که اون موقع باور نکردیم، این هم داستان ما……..
سلام. با سپاس از توضیحات مفید و زحماتی که برای این پروژه کشیدید، همت نمودید. آفرین.
اگر امکان دارد این عبارت را ویرایش کنید، «ایکس-علی-شاه»
جنبه ی طنز پیدا کرده است.
شه راد واقفی
شیراز
پیشنهادی دارید برای جایگزین؟
در پاسخ به هموطن محترمم که این بنا رادر سالیان دور متروکه عنوان کرده اند باید عرض کنم بنده حدود 25 سال به این بنا آمد و شد دارم و تا آنجا که ذهنم یاری میکند همینطور مریدان و علاقه مندان خود را داشته چه بسا تا سال 82 بسیار پرشورتر و در این سالیان اخیر با توجه به ترس حکومت از آمدوشد دراویش شخصیت و ماهیت بازدید کنندگان ازبنای پاک تغییر کرده و هدف از مراجعه باین منزگاه تغییری قابل تامل کرده است . شاد زی و مهر افزون باد
درود بر شما دوست ارجمندم.
اصل بنا به دوره پیش از اسلام و پرستشگاه زرتشتیان برمیگردد و در سالهای متمادی و بنا به شرایط فرسایش هر سازه چندین بار مورد مرمت و بازسازی قرار گرفته است.
شایان توجه اینکه این بنا بسیار پاک و جایگاه والایی برای کسانی است که علوم ظاهری جوابگو و ارضا کننده آنها نبوده و برای تزکیه نفس و باطن و ریاضت به این بنای باشکوه قدم نهاده اند
شاد زی و مهر افزون باد
سلام امروز29.12.89ساعت10صبح توی چاه بودم یه سفره هفت سین هم روی سنگ پهن بودسال نو مبارک
آقا به وصال معشوق رسیدن حتماً مردن نیست چیزای دیگر هم معنی میده والله بعید می دونم شیخی یا صوفی یا هرچیزی یه همچین جایی رو برای رسیدن بخ هدا انتخاب کنه من فکر کنم یه آدم عادی برای یه کاره دیگه انتخاب کرده مثل بقیه ماجراها بعداً تحریف شده
علی آقا آدرس جدید کاربری من اینه :
dokhtaremehraboun.persiblog.ir
مبارکه 🙂
آقای گنجه ای سلام. این مقبره پیچ در پیج مرا به یاد زندگی زیر زمینی مسیحیان اولیه تا قبل از مسیحی شدن کنستانتین -حدود سه قرن- می اندازد. علاقمندان می توانند برای اطلاعات شگفت این زیست عاشقانه عقیدتی با خصایص “اشتراکی” و “بی طبقات” به ویل دورانت جلد مسیح مراجعه کنند. از سوی دیگر می دانیم که صوفیان و یا بخشی از آنها که معروفترینشان “سربداران” خراسان هستند در مبارزة میهنی علیه مهاجمان مغول و… پیشتازان این مرز و بوم بوده اند و در این باب از افسانه تا شواهد تاریخی در منابع مربوطه کم نیست. نتیجه می گیرم که این نوع اماکن ارزش تحقیقات جدی دارد چرا که بسا حامل رازها و نمادهای انسانی والا باشند.
از همین میزان رنج تحقیق که بر خود هموار کرده ای، خیلی ممنون. قربانت
اگر ممکن است دو تا از عبارت هایی را که به کار بردید تعریف کنید تا ما هم منظور شما را بفهمیم:
۱. «زیست عاشقانه عقیدتی» یعنی چی؟
۲. «رازها و نمادهای انسانی والا» یعنی چی؟
در ضمن بعید است که صوفیان تا پیش از دوران مدرن از «مبارزة میهنی» هیچ تصوری داشته اند، چون مفهوم میهن مفهومی جدید است که در دوران رضا شاه به مردم آموزش داده شد. حتی کلمه ی میهن تا دوران رضا شاه در زبان فارسی وجود نداشت، چون چنین مفهومی در اذهان عمومی شکل نگرفته بود. «سربداران» خراسان نیز جنبشی مذهبی بود نه مبارزه ای میهنی.
درباره کلمه میهن فکر نمیکنم درست گفته باشید. این واژه قدیمی است و در شاهنامه هم آمده است.
بله. در شاهنامه هم آمده ولی اولا کلمه ای بسیار مهجور بوده و ثانیا به معنای زادگاه و قبیله به کار می رفته است. مثلا اگر من در محله ی هفت تنان شیراز به دنیا آمده بودم میهن من هفت تنان شیراز بود، نه «ایران» به معنایی که ما امروزه از کلمه ی «ایران» استنباط می کنیم.
کلمه ی میهن به معنای «سرزمین مادری» در زبان فارسی تا دوره ی رضا شاه وجود نداشت. این کلمه با این معنای جدید (و به دنبال آن اختراع کلماتی مانند میهن پرست، میهن دوست، میهن فروش و امثال آن) از نوآوری های دوران رضا شاه است. این کلمه توسط انجمن کلمه سازی که پیش از فرهنگستان در ارتش تشکیل شده بود به عنوان برابرنهادی برای مفهوم جدید پیشنهاد شد و بعدها رایج گشت. این انجمن مخترع بسیاری از کلمات دیگر هم هست که بعضی از آن ها در زبان فارسی با معنایی گاهی مشابه و گاهی کاملا متفاوت موجود بودند. از این گونه کلمات می شود از پرچم، افسر، فرمانده، لشکر، و میهن نام برد .گروهی دیگر از این کلمات کاملا بی پایه و من در آوردی بودند که ارتش از آن جمله است.
چرا ما ایرانیان هنگامی که چیزی را نمی دانیم می گوییم که نبود و نیست!!! اگر یک سری به شاهنامه فردوسی توسی بزرگ بزنید به آسانی می بینید که واژة “میهن” در آن کاربرد دارد و از زمان رضا پهلوی به این سوی رواج نیافته است. ببینید:
به تدبیر نخچیر کشمیهن است – که دستورش از کهل اهریمنست
(خاستگاه:فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۱)
بيچاره دراويش كه در سرزمين گل و بلبل برايشان جايي نيست در بيغوله هم به قتل مي رسند ! اين مكان احتمالا مربوط به دروايش نعمت اللهي بوده است .
در كردستان چنين جاهايي را بنام خلوت خانه يا چله خانه مي شناسند و دراويش قادريه در آن به سلوك و رياضت مي پردازند البته هنوز برو و بيايي دارند و علاقه منداني .
خیلی در مورد دراویش کردستان شنیده ام
اولا که کاش اولش مینوشتی مال کدوم شهره… همه که نمیدونن گهواره دید کجاست… یکیشون من!!! بعدم میخواستم به مرتاض جان بگم که جا قحط بود برای وصال معشوق؟؟؟ اینجا خیلی هولناکه!!!
شیرازه. اکثر محل های معرفی شده در این سایت مال شیرازن.
به اين ميگن زن ذليلي :دي
تو دیگه چرا فینگیل؟ خوب کلیک کن روی گهواره دید ببین شیرازه دیگه!
حدس زدم مال شیرازه… بعدم کامنت سورنا رو خوندم مطمئن شدم ولی بازم به نظرم خوب بود مینوشتی شیراز
جالب است. من این محل را از کودکی به خاطر دارم. خرابه ای بود که هیچ کس به آن توجهی نداشت.
کوه ها و کوهپایه ی منطقه ی شمال غربی شیراز که تا کودکی من تا حدودی خارج از شهر محسوب می شد مرکز دراویش بود. کمی جلوتر از اینجا بالای «سرسره» ی هفت تن درویشی به تنهایی در کوه زندگی میکرد. کمی آن طرف تر در آن سوی «سیل آباد» نزدیک باغ های انگور (که الآن همه تبدیل به خانه شده) درویش دیگری بود. این ها غیر از آن دراویشی بودند که در ساختمان هفت تن و چهل تن زندگی می کردند.
همه ی این ها الآن بخشی از گذشته اند. دراویش یا مرده اند یا به قتل رسیده اند (مثل درویش کوه نشین بالای هفت تن) و این بقایا هم تبدیل شده اند به میراث فرهنگی.
سلام درسته خرابه بود، اما ماها که خونمون نزدیکش بود و میرفتیم اونجا، همون موقع هم پله ها و محوطه غار مانند را داشت، پایین پله ها خیلی تاریک بود و چیزی را نمیشد دید برق هم نداشت اونجا.
مثل الآن هم چراغ قوه های قوی وجود نداشت با نور شمع با زحمت زیاد میشد یه چیزایی دید، این درویشی که میگی بالای سرسره هفت تن زندگی میکرد، در واقع داخل یه بنایی بالای کوه زندگی میکرد که میگفتن خانقاه درویش ها هست و روزهایی از سال نذری میدادن(درست یادم نیست چه روزایی بود و جشن بود یا نذری)، من خودم چند بار رفتم غذا خوردم حدود هفت سالم بود، میشه حدود سال های ۱۳۷۰٫
سرسره هفت تن پشت موزه سنگ هفت تن قرار گرفته، تا سال ها در ساختمانی که الآن بهش میگن موزه سنگ هفت تن بسته بود و کسی نمیدونست چی هست، همین طور سال ها در ساختمان که الآن بهش میگن چهل تن بسته بود، خونه ما نزدیک این ساختمان ها بود ولی نمیدونستیم چی هستن، یه بنای طاقی شکلی هم بود که بهش میگفتن آرامگاه شاه شجاع